اشاره
کتاب «نهضت اصلاح شیعی: عالمان و ادیبان جبل عامل از پایان حکومت عثمانی تا استقلال لبنان» نوشته صابرینا میرفان کتابی است تاریخی، درباره عالمان شیعه جبل عامل و تلاش آنان در راستای تحقق اهداف نهضت اصلاح دینی؛ نهضتی که پیشتر و یا همزمان، در حرکت سید جمال اسدآبادی و اخوان المسلمین نیز دیده میشد. نویسنده کتاب، خانم صابرینا میرفان، پژوهشگر فرانسوی است که سالیانی دراز در لبنان مشغول تحصیل و تحقیق بوده است. در مطلب حاضر، مروری گذرا خواهیم داشت بر ۵ فصل نخست از این کتاب، که به زمینهها و عوامل پیدایش، و همچنین نخستین قدمهای جنبش اصلاح شیعی میپردازد.

تلاشها در اصلاح حوزه نجف اشرف
آنگونه که میرون مینویسد، هرچند دانشگاه الازهر مصر – به عنوان مطرحترین مدرسه دینی اهل تسنن در آن دوران – از اواسط قرن نوزدهم آغاز به اصلاح سیستم اداری-آموزشی خود کرده بود، اما «مدارس ]حوزه[ نجف تسلیم چنین تلاشهای ]اصلاحگرانهای[ نمیشدند، چرا که سیستم ]درسی حوزههای[ شیعی به گونهای بود که به جای اینکه ]مانند الازهر[ در سازمانهای اداری مرتبط با حکومت سازمان یابد، در عالمان بزرگ متجسد شده، مسائل در میان آنان حل میشد.» (ص۲۵۵) نویسنده نخستین تلاشها در راستای اصلاح حوزه نجف را از سوی آخوند خراسانی ذکر میکند، تلاشهایی که با رحلت آخوند در سال ۱۹۱۱ م. ناتمام میماند؛ با این حال، روحیهی اصلاحگری در میان حوزویان ظاهر شده است: «نشریه العرفان در نخستین سال انتشارش مقالهای با نام نگاهی به مدارس دینی به قلم آیتالله سید صدرالدین صدر منتشر کرد که در آن، گفته شده بود در اثر نبود سازماندهی و قوانین در حوزه، فارغالتحصیلان مدارس جدید دانش بیشتری از فارغالتحصیان حوزهها دارند. همچنین، در این مقاله از این مسئله انتقاد شده بود که تعداد طلبهها بیشتر از تعداد لازم است؛ چه اینکه بسیاری از آنان با هدف فرار از خدمت سربازی، و یا رسیدن به مناصب دینی به حوزه میآیند. همچنین، از رقابتهای موجود میان عالمان دینی انتقاد شده بود. در نگاه نویسنده این مقاله، گزینش طلبهها هنگام ورودشان به حوزه، مقدمهای ضروری برای اصلاح حوزه بود و در نهایت، سازمان حوزهها باید مانند مدارس جدید، به صورت سازمانی ترمیک و روشمند درآید.» (ص۲۵۵) با این حال، چنین آرزوهایی به دلیل شرایط ناگوار عراق و اختلافات روزافزون میان شیعه و سنی در سال ۱۹۲۷، ناکام میمانند.
آنگونه که میرون اشاره میکند، در ادامه تلاشها برای اصلاح سازمان حوزه، آیتالله سید محسن الامین در کتاب معادن الجواهر در سال ۱۹۲۹ طرحی برای تبیین اشکالات موجود سازمان حوزه و راهحلهای آن ارائه میکند: «الأمین با مسئله علم اصول فقه آغاز میکند، و میگوید که تدریس اصول فقه نزد برخی – اصولیون – بیش از حد نیازش با اهمیت شمرده میشود و نزد برخی دیگر – اخباریون –، بیاهمیت محسوب میگردد. در نگاه الأمین، زمانی که طلاب برای یادگیری اصول فقه صرف میکنند زمانی بسیار طولانی و بیش از حد است که باعث میشود طلبه امکان یادگیری علومی مانند فقه، درایه الحدیث، تفسیر و .. را نداشته باشد و به جای یادگیری این علوم، عمر خود را صرف یادگیری مسائل اصولی کماهمیت کند. انتقاد دیگر الأمین در کتاب مذکور، مسئله یادگیری زبان عربی است. در نگاه او، یادگیری زبان عربی برای استنباط احکام شرعی ضروریست؛ حال آنکه زمانی که برای یادگیری آن گذاشته میشود کمتر از حد نیاز است. الأمین معتقد است که باید گروهی از عالمان دینی خبره مسئولیت تغییر کتابهای درسی و انتخاب کتابهای جدید را برعهده بگیرند، و برای هر علم، سه کتاب انتخاب کنند: یک کتاب مختصر، یک کتاب متوسط و دیگری، کتابی مفصل که ]به اقتضای اشخاص و سن آنها[ در حوزهها خوانده شود. باید از طلاب امتحان ورودی گرفته شود، و همچنین امتحانات دورهای و پایان دورهای که برای تعیین سطح طلاب ضروری است. الگوی سید محسن الأمین در این مسئله، «امام اصلاحگر»، یعنی شیخ عبدالکریم حائری یزدی بوده است که از سال ۱۹۲۲، حوزه قم را نظم و سامان بخشید.» (ص۲۵۷)

بخشی دیگر از تلاشهای عالمان جبل عامل برای اصلاح حوزه، به تلاشهای شیخ محسن شراره بازمیگردد: «]او کسی بود که[ مورد طعن عدهای از طلاب نجف قرار گرفته بود که چرا مشغول یادگیری ریاضیات و زبان انگلیسی است؛ اما او معتقد بود که یادگیری زبانهای خارجی واجب است.» (ص۲۶۰) شراره در یکی از شمارههای مجله العرفان نسبت به اوضاع حوزه نجف شدیداً انتقاد میکند: «اداره اموال در مدارس دینی وضع بدی دارد، و اموال خمس و زکات به هدر میرود. باید سازمانی برای اداره این اموال تأسیس شود.» (ص۲۶۳) همچنین در نگاه شراره، اکتفای به علوم سنتی حوزوی در دوران جدید هرگز صحیح نیست؛ بلکه «این قرن ما را مجبور میکند که علاوه بر علوم حوزوی، به یادگیری علوم دیگری همچون جامعهشناسی و روانشناسی و دینشناسی تطبیقی و زبانهای خارجی نیز بپردازیم.» (ص۲۶۳) شراره معتقد است که در روش تربیتی و آموزشی حوزه نیز باید تحولی جدی صورت بگیرد؛ «او در مسائل تربیتی به افکار گوستاو لوبون استشهاد میکرد، و میگفت شیعیان کتاب تربیتیای به جز آداب المفید و المستفید شهید ثانی در دست ندارند؛ و لازم است که کتابهای دیگری وارد عرصه شود.» (ص۲۶۳) این مقاله شراره، هرچند طرفداران قال توجهی نیز دارد اما با واکنش شدید برخی از روحانیان مواجه میشود و موجبات تکفیر او را فراهم میآورد؛ حتی «بعضی تلاش کردند تا او را بکشند و از همین رو، او مجبور شد مدتی پنهان شود.» (ص۲۶۶)
واردات جنازه
میرون معتقد است تلاشهای عالمانی همچون سید محسن الأمین در راستای اصلاح مناسک عزاداری محرم، پیشاپیش توسط عالمانی مانند سید هبه الدین شهرستانی آغاز شده بود: «پیش از ده سال از فتوای مشهور الأمین، سید هبه الدین شهرستانی در مقالهای از عالمان شیعه درخواست کرده بود که فتوایی در حرمت حمل جنازهها به نجف برای دفن آنها در وادی السلام صادر کنند؛ چرا که سالانه ۲۰ هزار جنازه به نجف آورده میشد که هرچند باعث رونق نجف میگردید، اما مشکلات بهداشتی فراوانی را به همراه داشت. کار آوردن جنازهها به نجف تا آنجا بالا گرفته بود که یکی از شاعران نجف شعری سروده بود که:
فصادرات بلدتی مشایخ
و واردات بلدتی جنائز!» [۱] (ص۲۸۱) این درخواست شهرستانی با «مخالفت شدید» عدهای از روحانیان و در رأس آنها سید عبدالحسین شرفالدین مواجه میشود، امری که به تعبیر سید محسن الأمین، به «درگیری لفظی» در مجله العرفان میانجامد: شرفالدین معتقد است حرمت نبش قبر مربوط به مواردی است که قصد انتقال جنازه به مکانهای مقدس وجود نداشته باشد.

اصلاح مناسک عزاداری محرم
آنگونه که میرون مینویسد، نخستین تلاشهای آیتالله محسن الأمین در راستای اصلاح مناسک عزاداری، نوشتن سه کتاب جدید برای استفاده در مراسم عزاداری بوده است: «نخستین کتاب، کتاب مقتل لواعج الأشجان فی مقتل الإمام أبی عبدالله بود که در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. کتاب دوم روایتگر نهضت توابین بود که با عنوان أصدق الأخبار فی قصه الأخذ بالثأر در سال ۱۹۱۲ منتشر شد و سومین کتاب، برگزیدهای از مرثیهها بود که با عنوان الدر النضید فی مراثی السبط الشهید در سال ۱۹۱۲ به چاپ رسید.» (ص۳۰۱) در سال ۱۹۲۴ الأمین در پی مشاجرهای که میان دو شخص شیعه و سنی در حرم حضرت زینب (ع) رخ میدهد و منجر به مرگ دو نفر میگردد، با استفاده از فرصت پدیدآمده، فتوا به حرمت تعزیهخوانی میدهد؛ (ص۳۰۴) مناسکی که نتیجه مهاجرت تعدادی از ایرانیان به منطقه شام بوده است و عالمان جبل عامل آن را توهینی به ائمه میدانستهاند. قدم بعدی او، مخالفت با آن دسته از مناسک عزاداری بوده است که شامل خودآزاری بودهاند: «]آیتالله الأمین اینگونه مناسک را[ عملی از عملهای شیطان که انسان را از امام حسین (ع) دور میکند» اعلام میکند. (ص۳۰۴) این اقدامات الأمین به زودی با حمایت یکی از عالمان بصره به نام مهدی بن صالح القزوینی همراه میشود و مسئله در عراق نیز مطرح میگردد؛ چیزی که در نهایت، باعث اختلافی بزرگ در عراق میشود: «این اختلاف، در واقع تبدیل به اختلافی میان طرف ایرانی یعنی محمدحسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی، و طرف عرب یعنی احمد آل کاشف الغطاء میشود.» (ص۳۰۷) سید ابوالحسن اصفهانی نخستین فتوا را در این قضیه صادر میکند که هرچند «کمی مبهم است»، اما به نفع طرفداران اصلاح مناسک عزاداری تعبیر میشود: «]در نگاه طرفداران اصلاح، فتوای سید ابوالحسن اصفهانی[ فتوای تحریم استفاده از شمشیر و طبل و شیپور و زنجیرزنی در مراسم عاشورا بود.» (ص۳۰۷) محمدحسین آل کاشفالغطاء فتوایی صادر میکند که هرچند در آن از تحریم کارهایی همچون قمهزنی و .. خودداری کرده است، اما در آن، به «پاکسازی دستههای عزاداری از هر چیزی که به عظمت و هیبت آن آسیب میزند» توصیه شده است. (ص۳۰۷). محمد حسین نائینی نیز فتوایی صادر میکند که در آن «شعائر عاشورا را حلال اعلام میکند؛ از دستههای عزاداری و قمهزنی تا تعزیه؛ البته او نیز عزاداران را به پاکسازی مراسم عزاداری از مسائلی همچون استفاده از آلات موسیقی فرامیخواند.» (ص۳۰۸)

رساله التنزیه
در همین اثنا سید محسن الأمین – که در لبنان به سر میبرد – کتابی با عنوان «رساله التنزیه» منتشر میکند که در آن، طرح خود برای اصلاح مناسک عزاداری محرم را ارائه کرده است؛ او «کتاب التنزیه را با ذکر کارهایی که از نگاهش حرامند آغاز میکند: غنا، لطمهزنی، استفاده از آلات موسیقی در عزاداری، پوشیدن لباس زنانه توسط مردان در مراسم تعزیهخوانی، به نمایش گذاشتن دختران در مراسم تعزیهخوانی، شنیدن صدای زنان توسط مردان در مراسم عزاداری و ..» (ص۳۰۹) کتابی که به سرعت با عکسالعملهای تندی روبرو میشود و تعداد زیادی از روحانیان ساکن عراق، ردیههایی بر آن کتاب مینویسند. کتاب آیتالله الأمین و همچنین تلاشهای همفکران وی، منجر به تقسیم شیعیان نبطیه به دو گروه موافق و مخالف میشود، و حتی عدهای شروع به توهین به سید محسن الأمین و اصلاحگران میکنند: «مردم ]در مراسم عزاداری[ به جای آنکه مانند همیشه بگویند «لعن الله من ظلمک یا اباعبدالله»، میگفتند «لعن الله أناساً/ حرموا ندب الحسین!» [۲] (ص۳۱۶) و یا یکی از عالمان نبطیه، شعری علیه سید محسن الأمین سروده بود و در آن، اقدام او را با تخریب قبور بقیع مقایسه کرده بود:
«فما المعول النجدی أدهی مصیبه/ من القلم الجاری بمنع المآتم
کلا ذین هدّام لما شاد أحمد/ و لکن یراع المنع أکبر هادم
حسامان مشحوذان سم خدیعه/ و لاتنطلی الا علی غیر فاهم» (ص۳۱۷)
آنگونه که میرون مینویسد، واکنشها به نجف گسترش پیدا میکند و افرادی همچون شیخ محسن شراره، عبدالکریم جزائری، جعفر البدیری و هبهالدین شهرستانی به یاری سید محسن امین برمیخیزند؛ و بدین سان، نزاعی آغاز میشود که یک سوی آن افراد نام برده که از یاران سید ابوالحسن اصفهانی شمرده میشدند بودند، و در دیگر سو، عالمانی همچون سید عبدالحسین شرفالدین و همچنین واعظان شناسایی همچون صالح الحلی قرار داشتند. کار تا آنجا بالا میگیرد که الحلی شعری بسیار توهینآمیز میسراید که:
«یا راکباً إماً ممرت بجلّق/ فابصق بوجه أمینها المتزندق» [۳] (ص۳۱۹)

تلاشها در راستای تقریب مذاهب
هرچند پیشینه تلاشها در راستای تقریر مذاهب در شامات به عالمانی همچون موسی شراره، حسن مکی، عبدالحسین صادق بازمیگردد، اما اوج آن را در سید محسن الأمین و سید عبدالحسین شرفالدین میبینیم. درباره تلاشهای تقریبی سید محسن الأمین، میرون مینویسد: «مثالهایی که تلاشهای تقریبی سید محسن الأمین را در زندگی روزمره نشان میدهند بسیارند. او اصرار داشت که اذانِ محله الخراب ]محله شیعهنشین دمشق[ به صورت اذان اهل تسنن گفته شود تا آنجا که مؤذن مدرسه او، اهل سنت بود. او با سیاستمداران اهل تسنن نشست و برخاست داشت؛ مردانی همچون عبدالقادر المغربی، محمدکرد علی، یا عالمان دین سنی همچون جمالالدین القاسمی، عبدالرزاق البیطار و کامل القصاب.» (ص۳۴۴) در همین صفحات روایتی مفصل از بحث طولانی و مکتوب میان سید محسن الأمین و رشید رضا آمده است. (ص۳۵۰) در صفحات بعدی، میرون گزارشی مفصل از تلاشهای تقریبی سید عبدالحسین شرفالدین آورده است. در این صفحات سخن از مجموعه نوشتههای شرفالدین به میان آمده است که در آنها دعوت به اتحاد مسلمانان به عمل آمده است: «در سال ۱۹۰۹ عبدالحسین شرفالدین مقالهای را با عنوان الفصول المهمه فی تألیف الأمه به پایان رسانید که در سال ۱۹۱۲ در مجله العرفان به چاپ رسید. بنیاد سخن شرفالدین در این مقاله این بود که عقیده شیعیان و اهل تسنن هر دو عامل رستگاری است چرا که آنچه شخص را از آتش جهنم نجات میدهد شهادت دادن به وحدانیت خداوند است و از همین رو، نمیتوان مسلمانی از فرقه دیگر را به کفر متهم کرد.» (ص۳۶۵) با این حال، آنگونه که میرون مینویسد، شرفالدین در عین اعتقاد به لزوم تقریب مذاهب، سعی در پنهان کردن تفاوتها و اختلافات شیعه و سنی نداشت. این نگرش او را میتوان در کتاب المراجعات او دید که در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسید. تفاوت دیدگاههای سید محسن الأمین و سید عبدالحسین شرفالدین در این مسئله را میرون بدینگونه توصیف میکند: «الأمین پیروانش را از نفرین کردن یاران پیامبر و متهم کردن آنان به خروج از دین نهی میکرد؛ حال آنکه شرفالدین میگفت نه تنها شیعیان معتقدند ]برخی از[ یاران پیامبر از دین خارج شدهاند، که صحیح بخاری هم چنین اتهامی را علیه آنان مطرح میکند.» (ص۲۷۹)
***
[۱] صادرات سرزمین من روحانی است، و واردات سرزمینم جنازه!
[۲] خدا مردمانی را که عزاداری بر حسین (ع) را تحریم کردند لعنت کند.
[۳] اگر گذرت به «جلق» (محل تفریح یزید بن معاویه در جنوب دمشق) افتاد، بر صورت «امین»ِ کافرکیشش آب دهان بینداز.