اشاره
جلالالدین همایی (زادهٔ ۱۳ دی ۱۲۷۸ در اصفهان – درگذشتهٔ ۲۹ تیر ۱۳۵۹ در تهران) نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار معاصر است. همایی قرآن را از حفظ داشت و در شعر تخلصش «سنا» بود. او با جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم نیز آشنا بود. در اوایل دوران طلبگی، وی به مدرسه حقایق در محله مشیر یخچال و سپس به مدرسه قدسیه در محله درب امام اصفهان راه مییابد و مقدمات ریاضیات و علوم صرف و نحو عربی را فرامیگیرد. سپس به اقامتی بیست ساله در مدرسه نیمآورد در جهت طلبگی در حضور افرادی چون آقا شیخ علی یزدی، آقا سیدمحمدکاظم کرونی اصفهانی و آقا سیدمهدی درچهای، دست میزند و به فقیهی صاحب اجازه بدل میشود. جلال الدین همایی سرانجام در سال ۱۳۵۹ چشم از جهان فرو بست و در تکیه لسان الارض تخت فولاد اصفهان دفن شد.

بسم اللّه الرحمن الرحیم
نه شـکوفهیی نـه بـرگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چهکار کشت ما را
اصل مـن از شیراز و زادگاهم اصفهان است و اکنون بیست و پنج سال میگذرد که در طهران توطن دارم سه سال قـبل از آنهم به خدمت معلمی در تـبریز بـودم، پس بیست و هشت سال است که از اصفهان هجرت کردهام؛ به یاد شعر استاد جمالالدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی افتادم که گفته است:
گرچه مرا زاد سپاهان و لیک
خوی ندارد که پسر پرورد
گرچه شـرر زاید از آتش همی
نیست بر آتش که شرر پرورد
ولادتم حوالی سحرگاه شب چهارشنبه غره رمضان المبارک سنه ۱۳۱۷ هزار و سیصد و هفده قمری سیزدهم جدی (دیماه) سال ۱۲۷۸ شمسی هجری در محله پا قلمه اصفهان کـه قـدیم محله باغات میگفتهاند اتفاق افتاده است در خاندانی که چند پشت زن و مردشان همه اهل سواد و فضل و علم و ادب و هنر بودهاند. در آن روزگاران که زن درس خوانده باسواد به ندرت یافته میشد زنان خانواده ما عـموماً از سـواد فارسی و عربی و شعر و ادب بهره مردانه داشتند مادرم که اکنون در سن هشتاد سالگی بحمداللّه در قید حیات است، در خواندن و فهمیدن متون نظم و نثر فارسی و عربی دستکمی از تحصیلکردگان مدارس عالیه نـدارد.
پدرم میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص بطرب (متوفی ۱۳۳۰ قمری هجری) از اکابر فضلا و شعرا و خوشنویسان معروف اصفهان بود جدم همای شیرازی شاعر عالم عارف نامدار سده سیزدهم هجری است (مـتوفی ۱۲۹۰ قـمری) که دیوانش همسنگ دیوان قاآنی و وصـال شـیرازی بـهطبع رسیده است. عموی بزرگم ملکالشعراء میرزا محمدحسین عنقا (متوفی ۱۳۰۸ قمری)، عموی کوچکم میرزا محمد متخلص به سها (متوفی ۱۳۳۸ قمری) هـر دو از اسـاتید مـسلم شعر و ادب بودند.
نام خودم (جلال الدین)، شـهرت (هـمایی)، تخلص (سنا) است. در شعر و ادب چکیدهام نه چسبیده، بررستهام نه به خودم بربسته.
پیش از آب و گل من در دل من مهر تـو بـود
بـا خود آوردم از آنجا نه به خود بربستم
تحصیلاتم نه پیش خود و از افـواه رجال سرمایه گرفته است که سالیان دراز با نظم و ترتیبی درخور یکسره همت بر اکتساب علوم و فنون گماشته در مـحضر اسـاتید فـن به زانوی ادب نشسته، منت استاد و ادیب کشیده و رنج فراوان بردهام تـا فـنی را آموخته و معرفتی اندوخته و از آن طبقه نبودهام که مولوی معنوی فرموده است:
هر که گیرد پیشهیی بیاوستا
ریـشخندی شـد بـشهر و روستا
هر که در ره بیقلاوزی رود
هر دو روزه راه صد ساله شود
هر که تازد سـوی کـعبه بـیدلیل
همچو این سرگشتگان گردد ذلیل
مقدمات فارسی و عربی را نزد پدر و عمویم سها رحمهاللّه علیهما آمـوختم تـحصیلات جـدیده را قسمتی در مدرسه حقایق و بیشتر در مدرسه قدسیه اصفهان انجام دادم که مدیرش مرحوم میرزا عبدالحـسین قـدسی (متوفی ۱۳۶۶ ق) و معلم عربی میرزا حسن قدسی رحمهاللّه در تعلیم و تربیت حق فراوان بـر گردن مـن دارنـد خداوندشان بیامرزاد و خاکشان سیراب باد بعد از آن مدت بیست سال متوالی در مدرسه نیماورد که از مـدارس قـدیمه معروف اصفهان است مسکن گزیده، با عشقی سوزان مشغول تکمیل ادبیات و تحصیل علوم عـقلی و نـقلی شـدم تا در فقه و اصول به مرتبه اجتهاد و ملکه راسخه استنباط و رد فروع بر اصل رسیده از مراجع بزرگ تـقلید بـه چند فقره اجازات روایتی و اجتهادی نائل آمدم و در فلسفه و ریاضیات و هیئت و نجوم و فن اسـتخراج و عـمل اسـطرلاب از استاد بینیاز شدم. به مناسبت فلسفه یک دوره کامل هم از علم طب قدیم را نزد استادان فن آمـوختم و در دوران تـحصیل چنانکه مرسوم است به تدریس حوزههای طلبگی نیز اشتغال داشتم چندان که در چند سـال آخـر تدریس مغنی و مطول و شرح شمسیه منطق به این بنده انحصار داشت و همواره هفتاد هشتاد تن از طلاب درس خـوانده فـاضل به حلقه مدرس من مینشستند و اکنون جمعی از آنها در ردیف فضلا و علمای بزرگ کـشور مـحسوبند. در اینجا لازم بود از اساتید بزرگوار خود نام بـرده بـاشم.
۱- شـیخ محمد خراسانی استاد فلسفه که حدود سـیزده سـال نزد او تحصیل کردم وفاتش غره ذیالحجه ۱۳۵۵ قمری.
۲- شیخ علی مدرس یزی متوفی ۱۳۵۳ اسـتاد مـغنی و مطول و قسمتی از شرح لمعه.
۳- حـاج مـیرزا محمدصـادق ایـزدآبـادی مجتهد معروف متوفی ۱۳۴۸ قمری فوائد و مـتاجر، مـتن و خارج را نزد او تحصیل کردم با قسمتی از کفایه آخوند خراسانی.
۴- ملا عبدالکـریم گـزی استاد فقه متوفی ۱۳۳۹.
۵- میرزا احمد اصـفهانی مدرس متوفی ۱۳۴۸ شرح لمـعه و درایـه و رجال نزد او خواندم.
۶- حاج مـلا جـواد آدینهیی متوفی ،۱۳۳۹ فن معرفت تقویم و قمستی از شرح منظومه حکمت و شرح نفیسی طب را نـزد او خـواندم.
۷- حاج میرزا سید علی جـناب رحـمه اللّه اسـتاد ریاضیات جدید و اسـطرلاب و زیـج و استخراج تقویم من بـود.
۸- آقـای سید مهدی درچهیی، متوفی ۱۳۶۴. قوانین را نزد او خواندم.
۹- حاج میرزا علی آقا واعظ شیرازی کـه در هـمین سال ۱۳۷۵ مرحوم شد.
۱۰- میرزا ابوالقـاسم طـبیب احمدآبادی مـتوفی ۱۳۷۱؛ دو نـفر اخـیر استاد طب من بـودهاند شرح اسباب و قانون ابن سینا را نزد ایشان تحصیل کردم.
۱۱- حضرت استاد علامه جناب حاجآقـا رحـیم ارباب ادام اللّه ایام افاضاته؛ هیئت مسطحه و اسـتدلالی و حـساب و جـبر و مـقابله قـدیم و قسمتی از فقه را نـزد ایـشان تحصیل کردم و از میان استادان من اکنون این بزرگوار زنده و بقیهالماضین است القاب آیهاللّه و برهانالحـکماء و الفـلاسفه و جـالینوس الزمان و المثال این عناوین را که اساتید مـن حـقاً اسـتحقاق داشـتند مـحض اخـتصار حذف کردم معرف مقامات علمی و اخلاقی آن بزرگواران را به وقت و فرصت موکول میکنم و اللّه الموفق.

ضرورت معیشت عاقبت مرا مجبور به قبول خدمت دولت کرد و در میان خدمات شغل معلمی را اختیار کردم و ایـن وظیفه را مدتی در دبیرستانها (مدارس متوسطه) گزاردم. پس از آن داخل دانشگاه شدم حدود ده سال تدریس فقه دانشکده حقوق سال سوم قضایی، علاوه بر درس ادبیات دانشکده ادبی و دانشسرای عالی برعهده بنده بود. چندیست کـه درس دانشکده حقوق را در اثر خستگی و رنجوری مزاج به دیگری واگذار کردم، اکنون درسم منحصر به دانشکده ادبی است.
صد یک آنچه تاکنون به فارسی و عربی تالیف کرده و اشعاری که به دو زبان ساختهام طـبع و نـشر نشده و این حس خودنمایی در من نبوده است که هرچه امروز میگویم و مینویسم، فردا در معرض انتشار قرار گیرد. بخشی از تالیفات و تصحیحات طبع شده مـن به اینقرار است:
۱- تاریخ ادبیات ایران، کـه اولیـن تالیف مفصل فارسی در این موضوع است و شاید من اولین کسی باشم که این فن را به صورت تازه در فارسی پایهگذاری کردهام. دو جلد این تالیف در سنوات ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ شـمسی طـبع شده و سه مجلد دیـگرش هـنوز خطی است.
۲- مثنوی ولدنامه، با صحیحترین شرح احوال مولوی صاحب مثنوی.
۳- کتاب التفهیمِ ابوریحان بیرونی شامل فنون ریاضی و هیئت و احکام نجوم و اسطرلاب با تحقیقات که چند برابر اصل کتاب مـیشود.
۴- غـزالینامه، شرح حال مفصل امام محمد غزالی که یک دوره کامل از تاریخ علوم و ادبیات و مذاهب اسلامی قرن پنجم هجری در آن درج شده است.
۵- رساله شعوبیه، در شمارههای مسلسل مجله مهر طبع شده است.
۶- مصباح الهـدایه و مـصباح الکفایه، عـزالدین محمود کاشانی مشتمل بر تاریخ تصوف و عقاید صوفیه.
۷- رساله تحقیق در دستور فارسی و مقایسه آن با صرف و نـحو عربی با اظهار عقیده که صرف و نحو عربی از فارسی مایه گـرفته اسـت در چـند شماره مسلسل مجله فرهنگستان طبع شد.
۸- کنوز المغربین، منسوب به ابوعلی سینا در علوم غریبه.
۹- معیار العقول در فـن جـراثقال منسوب به شیخالرئیس ابو علی سینا که هر دو با مقدمهیی چند برابر اصـل اسـت.
۱۰- نـصیحه الملوکِ امام محمد غزالی با تصحیح و مقدمه.
۱۱- منتخب اخلاق ناصری
۱۲- سه جلد کتاب قرائت فـارسی، مخصوص دبیرستانها.
۱۳- دستور زبان فارسی، دو دوره کامل دو کتاب اخیر با شرکت چند تـن از فضلای نامی کشور تـالیف شـده است.
۱۴- منتخب اشعار مربوط به اوائل عهد شاعری که در مجموعهای بنام دانشنامه در ۱۳۰۲ شمسی طبع شده است.
اما تالیفات چاپ نشده بسیارست؛ از جمله:
۱۵- -تاریخ اصفهان در هفت مجلد بزرگ شامل تاریخ و جغرافیا و رجال و ابـنیه و عمارات و مقابر و زبان و عادات و رسوم اصفهان از قدیمترین ایام تاریخی تا عهد حاضر که قرن ۱۴ هجری است. از جمله در فصل رجال تاکنون حدود ده هزار نفر را ثبت کرده و تراجم احوال آنها را نوشتهام آرزو دارم کـه ایـن کتاب چنانکه در نظر است طبع شده تقدیم صاحبنظران گردد.
۱۶- ابوریحاننامه کتابیست مفصل در شرح احوال ابوریحان بیرونی و عقاید و افکار و آراء تازه او در فنون ریاضی و طبیعی که حدود ششصد صفحه قـطع وزیـری برآورد میشود.
۱۷- تاریخ ادوار فقه اسلامی.
۱۸- قواعد فقه به فارسی.
۱۹- یک دوره فلسفه قدیم به فارسی
۲۰- رساله ارث به فارسی مشتمل بر قواعد میراث با اصول اجتهادی و تطبیق موارد با قواعد ریاضی جدید و تاریخ مـیراث اسـلام و سایر ادیان که حدود نهصد صفحه وزیری تخمین میشود.
۲۱- قواعد فلسفه به عربی با ترجمه و شرح فارسی که در سبک خود بینظیرست.
اما شعر جدید. من از این نوع اشعار که اسم شعر تازه روی آن گذاشتهاند چندان بـدم نـمیآید امـا به همان اندازه که از شوخیها و مطایبات نه بهقدر سـخنان جـدی واضحتر بگویم هنوز این قبیل منظومات حکم اشعار فکاهی شوخی را دارند، شاید روزی بیاید که همین شوخیهای مضحک را به جای شـعر جـدیدی واقعی تلقی کنند.
که داند که فردا چه زاید جـهان.
اما دوستانه و از روی خیرخواهی عرض میکنم ای کاش جوانان نوکار موزونطبع ما گرفتار لغزش و انحراف نمیشدند و به راه راست مـیافتادند و کـار مـیکردند تا مثل فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ بار میآمدند نه اینکه خـود را عـاجز از اتیان مثل آنها میدیدند و دهنکجی به آنها میکردند.
هرچه درین پرده نشانت دهند
گر نستانی بـه از آنـت دهـند
دیگر در این باره عرضی ندارم؛ این غزل را بتازگی ساخته و هیچ کجا طـبع و نـشر نـکردهام:
جز هوای تو دگر ملتمسی نیست مرا
غیر سودای تو در سر هوسی نیست مرا
سـر زلف تـو کـمند دل مهجوران است
بخت بد بین که بدان دسترسی نیست مرا
شکوه از دوست مگر هم بـبر دوسـت برم
که به جز درگه او ره به کسی نیست مرا
با من ای مرغ شبآهنگ تـو افـسانه بـساز
که درین کنج قفس همنفسی نیست مرا
شرمسارم ز تو ای برق جهانسوز که تو
خـرمنی خـواهی و جز خار و خسی نیست مرا
تو غم گنج خور ای خواجه که از دولت خود
بـیم از دزدی و بـاک از عـسسی نیست مرا
در هوا جلوهکنان چون نگشودم پر و بال
شکن دانه شکنج قفسی نیست مرا
گر زبـانزد بـه ترشرویی و تلخی شدهام
نیش زنبوری و رنج مگسی نیست مرا
مگر از وادی ایمن طـلبم ورنـه سـنا
اندرین دشت امید قبسی نیست مرا
یا رب از راه کرم بر من درمانده ببخش
که بجز لطـف تـو فـریاد رسی نیست مرا
حوالی نیمه شب دوشنبه ۲۸ اسفندماه ۱۳۳۴ شمسی موافق ۶ شعبان ۱۳۷۵ قـمری هـجری به درخواست عزیز گرانمقدار آقای سید با حیدر شهریار ادام اللّه توفیقاته العالی نوشته شد.
**
منبع: نشریه وحید، شماره ۱۹، تیرماه ۱۳۴۴
[نوشتار حاضر از سوی دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه ویرایش شده است.]