اشاره
سید صدرالدین موسوی صدر متولد ۱۲۹۹ ق. در کاظمین – درگذشته ۱۹ ربیعالاول ۱۳۷۳ ق. مقارن با ۵ دی ۱۳۳۲ ش. در قم از فقها و مراجع تقلید شیعه و نوه سید صدرالدین عاملی بود که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر تخصص داشت. در دوران حکومت رضاخان صدر همراه یارانش سید محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت، تدریس و سرپرستی حوزه علمیه را بر عهده داشت و در حفظ و توسعه حوزه کوشید. او پدر آقایان سید رضا و سید موسی صدر است. در مطلب زیر نگاهی به سطوری از زندگی این مرجع بزرگ جهان تشیع میافکنیم.

محسن کمالیان
ولادت و تحصیل در نجف
آیتاللّه سید صدرالدین ابن سید اسماعیل ابن سید صدرالدین (ح۱۱۲۹۹-۱۳۷۳ ق): فـقیه، اصـولی، مـحدث، رجالی، رئیس حوزهی علمیهی قم پس از آیتاللّه حـاج شـیخ عبدالکریم حائری یزدی و از مراجع بزرگ شیعه طی دهههای بیست و سی شمسی بود. نامش محمدعلی، کنیهاش ابوالرضـا و چون پدربزرگ نام اصلیاش متروک ماند و خود نیز همهجا خویش را «صدرالدین» خواند. سرسلسلهی خاندان شریف و پرآوازهی صـدر در شـهر مـقدس قم است. در کاظمین به دنیا آمد. مادرش، دختر آیتاللّه سید هـادی صـدر بود.
دوران کودکی و نوجوانی را کنار پدر و خانواده در سامرا، مقر مرجعیت و تدریس آیتاللّه میرزا حسن شیرازی، سپری کرد. ریـاضیات، ادبـیات، مـنطق و اغلب دروس سطح فقه و اصول را در همان سامرا نزد اساتید برادر بزرگترش، سید مـهدی، فـراگرفت. از مـهمترین اساتید مقطع سطح وی آیات عظام میرزا حسین نائینی و شیخ حسن کربلایی را در سطح رسائل و تـقریرات شـیخ انـصاری و آقا ضیاءالدین عراقی را در سطح مکاسب نام بردهاند. از آیات عظام حاج شیخ عبدالکـریم حـائری و سید ابوالحسن اصفهانی نیز به عنوان اساتید وی نام برده شده که بـه نـظر مـیرسد مراد مقطع سطح بوده است.
سالهای حضورش در نجف و کربلا به درستی ثبت و ضبط نـشده اسـت. همین اندازه آشکار است که از حدود سال ۱۳۱۴ ق تا ۱۳۳۱ ق در مجالس درس خارج فقه و اصول بـزرگترین اسـاطین ایـن دو شهر زانوی تلمذ زده است. از یادداشتهای پسر خالهاش آیتاللّه سید عبدالحسین شرفالدین چنین بـر مـیآید که آقا سید صدرالدین قبل از ترک سامرا توسط پدر در سال ۱۳۱۴ ق، به نـجف اشـرف هـجرت نمود و چند سالی محسن کمالیان را در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام آخوند خراسانی، سید مـحمدکـاظم یـزدی و همچنین آقا رضا همدانی، شیخ طه نجف و سید محمد بحرالعلوم تـلمذ نـمود. همچنین محتمل است که حضورش در درس سطح مکاسب آیتاللّه آقا ضیاءالدین عراقی، در اولین سال هـمین دوره صـورت پذیرفته باشد. چه آن استاد بزرگوار مدتی قبل از درگذشت آیتاللّه میرزا حـبیباللّه رشـتی در سال ۱۳۱۲ ق۱۴، از سامرا به نجف هجرت کرد تـا بـتواند مـحضر علمی وی را درک کند.
آقا سید صدر الدین طـی سـالهای توقف در نجف که کوتاه هم نبود، در مجامع علمی آن شهر به عنوان یـکی از مـبرزترین فضلا شهرت و نزد اساتید خـود جـایگاه و حرمتی والا یـافت. وی در ادامـه برای تکمیل تحصیلات خارج فقهی و اصـولی خـود نزد پدر بازگشت که اکنون دیگر در شهر کربلا مستقر شده بود. اگرچه سـال هـجرت وی به کربلا به درستی معلوم نـیست؛ اما باتوجه به نـامهای کـه در سال ۱۳۲۲ ق برای آیتاللّه سـید مـحمد صدر در نجف نگاشته است، به نظر میرسد که قبل از این تاریخ بوده بـاشد. آقـا سید صدرالدین طی سـالهای اقـامت در کـربلا که آن نیز کـوتاه نـبود، شب و روز ملازم حوزهی درسـی پدر بـود و ضمن سالها استفادهی شایان علمی از آن بزرگوار، در همهی محافل علمی به عنوان یکی از برجستهترین فـضلای مـشار با لبنان شناخته شد. وی همزمان بـا اشـتغالات حوزوی در دبـیرستانی در کـربلا تـدریس میکرد و در همین راستا دو کـتاب درسی با عناوین «رساله فی الحقوق» و «مختصر تاریخ الاسلام» را به ترتیب طی سالهای ۱۳۲۹و ۱۳۳۰ ق نگارش و مـنتشر نـمود.

ورود به ایران، اقامت در مشهد و در نهایت، قم
آقا سید صدرالدین در سال ۱۳۳۱ ق بـود کـه عـراق را بـه مـقصد ایران ترک کـرد. اگـرچه دربارهی انگیزهی آن بزرگوار از این مهاجرت سخنی در کتابها نیامده است، اما بازماندگان وی نقل کردهاند که اولین و مـهمترین سـبب، انـسانی و خانوادگی بوده است. آقا سید صدرالدیـن در آخـرین سـالهای حـضور در عـراق، یـکی از دخترخالههای خود را به همسری برگزیده بود. این بانوی بزرگوار بیمار شد و درگذشت. فرزند یا فرزندانی نیز که از آن بانو به دنیا آمده بودند، همه در همان ایام نوزادی درگـذشته بودند. بستگان آقا سید صدرالدین و خصوصا خاله و مادر همسر او تقاضا کردند که وی مجددا ازدواج کند. آن بزرگوار نپذیرفت. وقتی اصرارها اوج گرفت، آقا سید صدرالدین ازدواج مجدد را مشروط به ترک شـهر و دیـار خود و هجرت به سرزمینی دیگر کرد.
اینگونه بود که وی عازم ایران و مشهد مقدس شد و بنا بر دعوت علما در آن دیار مستقر گردید و ضمن تدریس، به اقامهی جماعت، وعظ و ارشاد درمـسجد گـوهرشاد پرداخت. آیتاللّه حاجآقا حسین قمی نیز در همان سال بود که بنابه پیشنهاد آیتاللّه میرزا محمدتقی شیرازی عازم مشهد شد و زعامت حـوزهی عـلمیهی آن دیار را بر عهده گرفت. بـرخی مـحققان سال نخستین عزیمت آقا سید صدرالدین به مشهد را ۱۳۳۹ ق خواندهاند که خطا است. چه آیتاللّه سید حسن صدر پیش از تتمیم کتاب «تکمله امل الآمـل» در سـال ۱۳۳۵ ق ضمن شرح حال آقـا سـید صدرالدین آورده است که «وی هماکنون در مشهد اقامت دارد». حاج شیخ عباس قمی نیز ضمن شرح حال آقا سید صدرالدین که در زمان حیات آیتاللّه سید اسماعیل صدر نگاشته، اقامت وی در مـشهد را تـصریح کرده است.
آقا سید صدر الدین پس از پنج سال اقامت در مشهد، در سال ۱۳۳۷ ق و همزمان با اوجگیری بیماری پدر به عراق بازگشت و در کاظمین نزد آن بزرگوار مستقر شد. وی چند ماه پس از درگذشت پدر، در سال ۱۳۳۸ یا ۱۳۳۹ ق مجددا راهـی مـشهد شد و بـرای یکی دورهی پنج سالهی دیگر در آن شهر اقامت گزید. آقا سید صدرالدین در این مقطع فعالیتهای سـابق خود، یعنی تدریس، اقامهی جماعت، وعظ و ارشاد را ادامه داد و تعداد زیادی از فـضلا در حـوزهی درسـی وی پرورش یافتند. گویا در همین مقطع بود که بیبی صفیه، دختر آیتاللّه حاجآقا حسین قمی، بـه هـمسری وی درآمد. نخستین فرزند وی، سید رضا، در سال ۱۳۳۹ ق، یعنی در همین مقطع چشم به جهان گـشود. وی در سـال ۱۳۴۴ ق بـه نجف بازگشت و متجاوز از دو سال تمام ملازم درسهای خارج فقه و اصول استاد سابق و دلبند خود، آیـتاللّه میرزا حسین نائینی گردید. برخی محققان، از حضور وی در دروس خارج آیتاللّه سید ابوالحسن اصـفهانی نیز سخن گفتهاند.
آقـا سـید صدرالدین در سال ۱۳۴۶ ق، یعنی قریب شش سال پس از تأسیس حوزهی علمیهی قم توسط آیتاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری، به ایران بازگشت و به تقاضای آن مرجع بزرگ در شهر قم اقامت گزید. سـید موسی سومین فرزند ذکور وی، در سال ۱۳۴۷ ق و در همین مقطع به دنیا آمد. آقا سید صدرالدین در قم مجلس درسی برپا کرد و همزمان با آن به اقامهی نماز جماعت و وعظ و ارشاد مردم در یکی از مـساجد شـهر قم پرداخت. آنطور که در کتاب «آینهی دانشوران» آمده است،مجلس درس آقا سید صدرالدین، همسنگ مجلس درس آیتاللّه میر سید علی یثربی، از مجالس مهم درسی آن روزگار قم به حساب میآمد و فـضلا و طـلاب سخت به حضور در آن اشتیاق داشتند. وی همچنین به حضور در دروس خارج فقه و اصول آیتاللّه حائری پرداخت و سخت مورد توجه آن بزرگوار بود.
آقا سید صدرالدین پس از حدود دو یا سه سال اقـامت در حـوزهی تازه تأسیس قم، در سالهای ۱۳۴۸ یا ۱۳۴۹ ق عازم مشهد مقدس گردید و درنتیجهی دعوت و اصرار علما و مردم، مجددا در آن شهر رحل اقامت افکند. محل اقامهی نماز جماعت وی مسجد گوهرشاد بود و در همانجا نـیز بـه وعـظ و ارشاد مردم پرداخت. در شرایطی کـه آیـتاللّه حـاجآقا حسین قمی و امثال آیات میرزا محمد آقازادهی خراسانی و میرزا مهدی اصفهانی نیز در مشهد حضور داشتند، در همان محل مسجد گوهرشاد مـجلس درسـی تـشکیل داد که از مهمترین مجالس درس خارج فقه و اصول حوزهی عـلمیهی آن شـهر شمرده شد و خیل علما و فضلا پای آن گرد آمدند. آیتاللّه شرفالدین در وصف آن مقطع آورده است که «شاید هیچیک از بـزرگان مـشهد، در عـلم، تقوی، بیان و اخلاص، همسان آقا سید صدرالدین نبودند».
بـرخی محققین نام آقا سید صدرالدین را در زمرهی شاگردان آیتاللّه میرزا مهدی اصفهانی، مؤسس مکتب تفکیک آوردهاند که بـه نـظر مـیرسد خطا است. چه آقا سید صدرالدین هم به جهت سـن و مـراحل تحصیلی بر آن بزرگوار مقدم بود، هم در فقه، اصول و دیگر علوم مرتبط با آن، و هم در نوع نگاه بـه فـلسفه و عـرفان. آیتاللّه میرزا مهدی اصفهانی از بزرگان مخالف فلسفه و عرفان به شمار مـیرفت، درحـالیکه آقـا سید صدرالدین از مشوقان و حامیان اساتید فلسفه و عرفان در حوزهی علمیهی قم، از جمله علامه طـباطبایی مـحسوب مـیشد و پسرانش سید رضا و سید موسی، از کوشاترین طلاب دروس فلسفه و عرفان آن اساتید بزرگوار.
آقا سید صـدرالدیـن در سال ۱۳۱۴ ش مطابق با ۱۳۵۴ ق و در پی دعوت آیتاللّه حائری به قم بازگشت و برای همیشه در ایـن شـهر مـاندگار شد. برخی محققان زمان این رویداد را بعد از واقعهی مسجد گوهرشاد و تبعید آیتاللّه قمی بـه کـربلا در سال ۱۳۱۴ ش دانستهاند. آیتاللّه حائری که در مسیر حفظ، اداره و توسعهی حوزهی تازه تأسیس قم بـه شـدت از سـوی رضا شاه تحت فشار قرارگرفته بود، توسط برخی تجار مورد اعتماد، ازجمله آقای سید مـحمد آقـازاده، برای آقا سید صدرالدین پیغام فرستاده بود که در صورت امکان حـتما بـه قـم بازگردد و وی را در ادارهی امور حوزه یاری دهد. این پیغام در شرایطی توسط نمایندگان آن بزرگوار به سوی مـشهد حـمل مـیشد، که هم در خود قم بزرگانی چون آیات عظام شیخ ابوالقاسم کـبیر، مـیرزا محمد فیض قمی، سید محمد حجت و سید محمدتقی خوانساری حضور داشتند، و هم در دیگر شهرهای ایـران بـزرگانی چون آیات عظام سید حسین بروجردی و یثربی.

آیات ثلاث
آقا سید صدرالدین امـر اسـتاد دلبندش را امتثال کرد و پس از بازگشت به قم، خـیلی زود در جـایگاه مـشاور و معاون اول آیتاللّه حائری قرار گرفت. وی همزمان بـا حـضور در مجلس درس استاد، خود نیز به تدریس خاج فقه و اصول پرداخت. محل برپایی جـلسات درس وی ابـتدا در منزل و محل اقامهی نماز جـماعت وی مـسجد امام بـود کـه در هـمانجا به وعظ و ارشاد مردم نیز مـیپرداخت. قـریب یک سال از استقرار آقا سید صدرالدین در قم نگذشته بود که آیـتاللّه حـائری در پاییز سال ۱۳۱۵ ش به واسطهی تألمات روحـی ناشی از سیاستهای ضد دیـنی رضـاشاه در بستر بیماری افتاد. وقتی بـیماری شـدت یافت، آن بزرگوار جای نماز خود را در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به آقا سید صـدرالدیـن سپرد و وی را وصیّ خویش قرارداد. آقـا سـید صـدرالدین اما اسـتاد را مـتقاعد ساخت تا مسئولیت اول را بـه آیـتاللّه حجت سپارد و در مسئولیت دوم نیز آن بزرگوار را شریک گرداند. اینگونه بود که آیتاللّه سید صـدرالدیـن صدر پس از درگذشت آیتاللّه حائری در بهمن ماه سـال ۱۳۱۵ ش، هـمراه آیات عـظام سـید مـحمد حجت و سید محمدتـقی خوانساری که از همان وقت به آیات ثلاث شهرت یافتند، مسئولیت ریاست و زعامت حوزهی علمیهی قـم را عـهدهدار شدند و تدریجا و در پی اصرار مردم، ردای مرجعیت را نـیز بـه تـن کـردند.
ایـن حرکت آن بزرگواران مـورد حـمایت علما، فضلا، طلاب و مردم قرارگرفت و در این میان بسیاری در قم، تهران، مشهد، شهرهای شمالی، جنوبی و شرقی ایـران و نـیز عـراق، به سید صدرالدین رجوع کردند. آیـتاللّه حـاجآقـا حـسین قـمی آقـا سید صدرالدین را واجد شروط مرجعیت اعلان کرد و احتیاطات خود را به آن بزرگوار ارجاع داد. جلسات تدریس آقا سید صدرالدین پس از مدتی به سبب استقبال فضلا از منزل به مـدرسهی فیضیه انتقال یافت و چنان اهمیت و گسترش یافت که سالیان دراز بیش از چهارصد تن در آن زانوی تلمذ میزدند. آقا سید صدرالدین در هفته ده جلسه و روزانه دو درس ارائه میکرد:صبحها فقه و بعدازظهرها اصول.
دوران زعـامت آیـات ثلاث بر حوزهی علمیهی قم متجاوز از هشت سال به طول انجامید که آن را به تحقیق میتوان از سختترین ادوار زعامت بر آن حوزهی مقدس نامید. فشارهای امنیتی رضاخان بر حوزه، روحانیت، دین و مـذهب نـهتنها ادامه، بلکه گسترش یافت. آغاز جنگ جهانی دوم، اشغال بسیاری از شهرهای ایران و از جمله قم توسط قوای متفقین و متعاقب آن بروز تنگناهای شدید اقتصادی و نـهایتا حـتی قحطی نان و ارزاق در سطح عموم، عـرصه را بـیش از پیش برای علما و طلاب تنگ کرده بود. در همین حال، مرجعیت مطلق آیتاللّه سید ابوالحسن اصفهانی بر عالم تشیع و زعامت آن بزرگوار بر حوزهی هـزارسالهی نـجف نیز عامل دیگری بـود کـه حوزهی علمیهی قم را در مرتبهی دوم اهمیت قرار داده بود. چه آیتاللّه اصفهانی بر آیات عظام صدر، حجت و خوانساری تقدم طبقاتی داشت و همردیف اساتید آنان، آیات عظام میرزا حسین نائینی، آقا ضـیاء عـراقی و شیخ محمدحسین کمپانی شمرده میشد. با این همه، آیات عظام صدر، حجت و خوانساری، با تشریک مساعی، تقسیم کار میان خود، و دعوت همگان به آرامش و صبر، در برابر همه مشکلات و تـنگناها مـقاومت کردند و حـوزهی علمیهی قم را نه تنها سرپا و فعال نگاه داشتند، بلکه آن را متناسب با امکانات آن روزگار گسترش دادند.
آن سه بـزرگوار از همان ابتدا صندوق مشترکی درست کردند که وجوهات شرعیه به داخـل آن واریـز و شـهریهی ماهانهی طلاب از آن پرداخت میشد. تکفل امور علمی، تدریس و مرجعیت دینی نیز بر عهدهی هر سه بزرگوار بـود؛ بـا این حال حسن مدیریت، تدبیر، مردمداری و اخلاق آقا سید صدرالدین سبب شـده بـود تـا مرجعیت اداری، اجتماعی و سیاسی حوزه عملا به آن بزرگوار منحصر شود. بزرگان بسیاری سالها و دههها بعد تـصریح یا تصدیق کردند که این آیتاللّه صدر بود که از لحظهی درگذشت آیـتاللّه حائری در سال ۱۳۱۵ ش تا روز ورود آیتاللّه بروجردی در سال ۱۳۲۳ ش، حوزه نوپای قم را زیر بال و پر خود گرفت، آن را از گزند مخاطرات نجات داد و اجازه نداد تا پارهای بیتدبیریها بدان آسیب زند. ازجمله اقدامات مهم عمرانی آن بزرگوار در حوزهی عـلمیهی قم آن بود که تمام حوزه و مدرسهها، از قبیل مدارس خان، رضویه و فیضیه را تعمیر کرد، زیر حجرهها زیرزمین و رطوبت آنها را مرتفع ساخت و طبقهی دوم مدرسهی دارالشفا را نیز احداث نمود. از دیگر اقدامات وی آن بود کـه بـرخی علما نظیر آیتاللّه شیخ جعفر صبوری کاشانی را به شهرستانها فرستاد تا در برپایی یا توسعهی حوزههای علمیهی آن نقاط کوشا باشند و افزون بر آن مبلغین ورزیدهای را نیز به مناطق مختلف کشور فـرستاد تـا به وعظ و ارشاد مردم اقدام کنند.
ورود آیتالله سید حسین بروجردی به قم
با ورود آیتاللّه بروجردی به قم در دیماه ۱۳۲۳ ش، آقا سید صدرالدین با پیشیگرفتن برخی یاران خود، بزرگوارانه از ریاست و زعامت حوزهی علمیهی قم کناره گـرفت و نـه تنها همهی مسئولیتها، بلکه محل تدریس و نیز محل اقامهی نماز جماعت خود را در صحن بزرگ حرم مطهر حضرت معصومه (س) به آن نادرهی زمان واگزار کرد. سبب هجرت آیتاللّه بروجردی به قـم، دعـوت مـکرر و مصرانهی برخی علما و بزرگان حـوزه، ازجـمله امـام خمینی بود. در همین حال برخی آگاهان بر این باور هستند که مشوق اصلی علما و بزرگان حوزهی علمیهی قم در دعوت از آیتاللّه بـروجردی، خـود آیـتاللّه صدر بوده است. ازجمله اسباب این باور نـقش فـعالی است که آیات بزرگوار سلطانی طباطبایی و صدوقی، داماد و مسئول دفتر آیتاللّه صدر، در ترغیب آیتاللّه بروجردی به استقرار در قم ایـفا نـمودند. آقـا سید صدرالدین پس از کنارهگیری از عرصهی ریاست و زعامت، دامنهی فعالیت خـود را طی دههی آخر عمر به تدریس، تحقیق و تألیف محدود کرد و البته تا لحظهی رحلت، پشت و پناه حوزه، طـلاب، فـضلا، مـدرسین و شخص آیتاللّه بروجردی باقی ماند. پاسخ آن بزرگوار به برخی نیکاندیشان کـه کـنارهگیری و به تبع آن انزوای او را برنمیتابیدند، این آیهی شریفه بود که {تلک الدار الاخرهی نجعلها للذین لا یریدون عـلوا فـی الارض و لا فـسادا و العاقبه للمتقین}.
علاقه به ادبیات
آقا سید صدرالدین علاوه بر مقام بلند علمی، در ادبـیات ذوقـی سـرشار داشت و از همان اوان جوانی به داشتن نثری فوقالعاده و نیز طبع شعری ممتاز شهرت یـافت. وی طـی سـالهای اقامت در کربلا و نجف، همراه دوست و پسرخالهی خود آیتاللّه شیخ مرتضی آلیاسین، از طلایهداران نـهضت ادبـی عراق شمرده میشد و یادداشتها و اشعارش زینتبخش بهترین روزنامهها و مجلات آن روزگار عراق بود. ازجـمله اشـعار وی میتوان به ابیاتی پرسوز و گداز اشاره کرد که درپی انهدام حرم ائمه بزرگوار مدفون در بـقیع (ع) بـه دست وهابیها سرود. این ابیات به سرعت محافل ادبی و مطبوعات معتبر عراق را در نـوردید و چـنان مـورد استقبال و استفادهی صدها شاعر و سخنران قرارگرفت، که آتش احساسات مسلمانان علیه این اقدام نابخردانهی سـعودیها را شـعلهور ساخت و نهایتا دولت عراق از ترس شورش مردم انتشار مجدد آنها را در مطبوعات آن کـشور مـمنوع کـرد:
لعمری ان فاجعه البقیع
یشیب لهولها فود الرضیع
و سوف تکون فاتحه الرزایا
اذا لم نصح من هذا الهـجوع
فـهل مـن مسلم اللّه یرعی
حقوق نبیه الهادی شفیع

فعالیتهای اجتماعی
آقا سید صـدرالدیـن در کنار عرصههای علمی، حوزوی و ادبـی، در عـرصهی اجـتماع نیز حضوری بـسیار فـعال داشت. او مردم را دوست داشـت، در قـبال آنها احساس مسئولیت میکرد، پشت و پناه مستمندان و ستمدیدگان بود و تا حد توان در رفع گـرفتاری آنـها میکوشید. آقا سید صدرالدین طـی دوران اقـامت در مشهد تـأسیسات عـامالمـنفعه متعددی را بنا و خدمات اجـتماعی فراوانی را به مردم ارائه کرد. او در دومین دورهی اقامت در مشهد، وقتی شرایط قحطی آن شهر را فـراگرفت، بـا اقدامات فراوان، ازجمله تشکیل جلسات جـمعآوری کـمکهای مـردمی، بـسیاری از مـستمندان را از خطر مرگ حـتمی نـجات داد. نخستین باری که مسجد گوهرشاد از نعمت برق و روشنایی بهرهمند شد، به همت وی بود. او طی سومین دورهـی اقـامت در مـشهد،در کنار جایگاه بلند علمی، محبوبیت کمنظیری مـیان مـردم کـسب کـرد و بـه لحـاظ موقعیت اجتماعی، اولین مقام روحانی شهر محسوب بود.
آقا سید صدرالدین طی دوران اقامت در قم، چاههای آب و آبانبارهای متعددی را در نقاط کم آب شهر بناکرد و وقتی شهرداری به بهانهی کـمبود بودجه از برقکشی به برخی خیابانها و محلات قم امتناع نمود، تأمین مخارج برای این مهم را متکفل گردید. آقا سید صدرالدین در زمان اشغال ایران توسط متفقین که فشارهای معیشتی بر مـردم بـه اوج خود رسید، با جمعآوری اعانه از ثروتمندان و تشریک مساعی دیگران، دو مؤسسه خیریهی بزرگ و قریب بیست مؤسسه خیریهی کوچک برای کمک به مستمندان تأسیس کرد. بارها اتفاق افتاد که به رغـم شـأن و مقام والای علمی و روحانی خویش، شبها به در خانهی ثروتمندان رفت تا با یادآوری رنج و محنت مستمندان، کمک مؤثر اغنیا را برای نجات فقرا از خطرات گـرسنگی و قـطحی طلب کند. تعمیر بخشهایی از مـسجد امـام حسن عسکری (ع) در قم که به هنگام خیابانکشی تخریب شده بود و بنای دیوارهی شمالی آنکه نمای زیبایی دارد، از دیگر یادگارهای آقا سید صدرالدین است.
فعالیتهای سیاسی
زنـدگی آقـا سید صدرالدین، بـه سـبب محیطی که در آن پرورش یافت، خصوصا موقعیت خانواده و بالأخص جایگاه پدر، از همان ابتدای جوانی با سیاست آمیخته بود. سالهای حضور وی در عرصهی سیاست را میتوان به سه دوره متمایز تقسیم کرد: دورهای که در کـربلا، مـشهد و قم، به عنوان مشاور تراز اول آیات عظام سید اسماعیل صدر، حاجآقا حسین قمی و حائری یزدی، ایفای نقش کرد (قبل از بهمن ۱۳۱۵ ش)؛ دورهای که ریاست و زعامت حوزهی علمیهی قم را عهدهدار بـود (بـهمن ۱۳۷۵ تا دی ۱۳۲۳ ش)؛ دورهای که خانهنشین شد و نقش پشت و پناه آیتاللّه بروجردی را ایفا نمود(بعد از دی ۱۳۲۳ ش).
طلبهها برای شـهریه در خـانه ما گرد آمدند. من گفتم که ندارم و بسیار بدهکار شدهام. گفتم: آقایان، تشریف ببرید. ان شـاء اللّه تا فردا برای شهریه کاری خـواهم کـرد. آنـان رفـتند. ولی تـا شب هرچه فـکر کـردم، راهی به ذهنم نرسید. خوابم نمیبرد. سحر برخاستم. تجدید وضو کردم. به حرم مطهر حضرت مـعصومه عـلیها السـّلام مشرف شدم و نماز خواندم. حرم بسیار خـلوت بـود. پس از بـه جـای آوردن نـماز صـبح و تعقیبات، درحالیکه منظره روز گذشته را به خاطر میآوردم، خود را به ضریح مطهر رساندم و با ناراحتی به حضرت گفتم: عمهجان! رسم نیست که عدهای از طلاب غریب در همسایگی شما از گـرسنگی جان دهند. اگر توان نداری، به برادر بزرگوارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام یا جدت امیرالمؤمنین علیه السّلام متوسل شو؛ خداحافظ. این را گفتم و با قهر و عصبانیت بـه خـانه رفتم..
آقا سید صدرالدیـن در تمامی این ادوار به چند اصل مهم پایبند بود: وی اتحاد و انسجام روحـانیت را لازمـهی اتـحاد و انسجام جامعه شیعی میدانست و لذا مراقبت از آن را امری واجب. در سال ۱۳۲۹ ق وقتی آیتاللّه سید اسماعیل صدر از کربلا به نـجف آمـد تا اختلافات میان آیات عظام آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی را رفع و جـامعهی روحـانیت عـراق را در دفاع از سرزمین ایران برابر حملات روس بسیج کند، آقا سید صدرالدین به عنوان دستیار پدر هـمراه او بود. او طی سالهای حضور در مشهد و قم نیز هر بار آتش اختلاف و فتنه مـیرفت تا میان جامعهی روحـانیت شـعلهور شود، در زمرهی معدود کسانی بود که با دردمندی، احساس مسئولیت و حسن تدبیر، شعله را در نطفه خاموش و اتحاد و انسجام را احیا کردند.
مبارزه با استعمار
آقا سید صدرالدین بر حفظ عالم تشیع و جهان اسلام از خطرات اسـتعمار و بیگانگان غیرت بسیار داشت. او در اجتماع بزرگ محرم سال ۱۳۳۰ ق مراجع عراق در کاظمین، همراه آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نائینی، یکی از اعضای هیئت منتخبهی سیزده نفرهای بود که اقدامات جـامعهی روحـانیت آن کشور را علیه تجاوز روسها به ایران مدیریت کرد. او همچنین طی دوران اقامت در قم همواره ازجمله مراجعی بود که در قبال تعدیات صهیونیسم علیه فلسطین موضع قاطع داشتند. آقا سید صدرالدیـن از داعـیان تقریب مذاهب اسلامی بود و برخی کتب ارزشمند وی، ازجمله مجموعهی دوازده جلدی «لواء الحمد»، که درباره اصول، فروع، حکم، مواعظ، مناقب و فضایلی است که ائمه اطهار (ع) و دیگران از حضرت پیامبر (ص) روایت کردهاند، بـرای نـیل به همین مقصود نگاشته شد. آقا سید صدرالدین چون استادش آیتاللّه حائری بر استقلال حوزه از حکومت اصرار داشت و با حسن تدبیر خود موفق شد تمامی تلاشهای رضاخان را بـرای بـه انـقیاد در آوردن حوزه ناکام گذارد.
آقا سـید صـدرالدیـن در سیاستورزی راه میانهروی و اعتدال را اختیار کرده بود. او در همان حال که با شاه، وزرا، نمایندگان مجلس و مقامات ارشد کشور نشست و برخاست صمیمانه داشت، حـامی بـزرگ و بـلکه مرجع تقلید نواب صفوی و فدائیان اسلام محسوب بـود. او در هـمان وقت که آیتاللّه سید ابوالقاسم کاشانی را تأیید و حمایت میکرد، با دکتر محمد مصدق رابطهای دوستانه داشت و در همان حـال حـتی یـکی از فرزندانش، آقا سید موسی، در دایرهی خانواده و برخی دوستان به گـرایشهای «مصدقی» شهرت یافته بود.
آقا سید صدرالدین سالهای آخر عمر را به بیماری قلبی دچار بـود. آنطور که از خود وی نقل شده اسـت، ریـشهی بـیماری به دوران رضاخان و فـشارهای امـنیتی و ضد دینی وی علیه مـردم مـربوط است. ازجمله نقل شده است که روزی زنی از صحن مطهر حرم حضرت معصومه (ع) خارج شـد. فـرماندار دوید و چادر را چنان از سر زن کشید، کـه زن بـر زمین افـتاد. فـرماندار درحـال پارهکردن چادر زیر پا بـود که آقا سید صدرالدین سر رسید و او را با عصبانیت و شدت در انظار مردم توبیخ کرد.
آقـا سـید صدرالدین درپی تحمل سالها بیماری قـلبی، در سـاعت شـش و سـی دقـیقهی بامداد روز شنبه مـورخ پنـج دی ماه سال ۱۳۳۲ ش مطابق با نوزده ربیع الثانی سال ۱۳۷۳ ق، در خانهی خود در شهر قم در گذشت. پیکر پاک او پس از تشییعی بـسیار بـاشکوه تـوسط مردم قم و برپایی نماز توسط آیتاللّه بـروجردی، در مـسجد بـالاسر حـرم مـطهر حـضرت معصومه (س) و در کنار آیات عظام حائری یزدی و سید محمدتقی خوانساری به خاک سپرده شد.

برخی حکایتهای اخلاقی
پس از درگذشت آیتاللّه سید صـدرالدین صدر حکایتهای جالبی درباره مقامات معنوی ایشان نقل گردید:
حجت الاسلام و المسلمین رمضانی از آقا سید صدرالدین نقل کـرده اسـت: «پس از مرحوم آیتاللّه حائری رحمه اللّه، مـدتی زمام [شهریۀ] حوزه به دست مـن بـود و عهدهدار پرداخت شهریه طلاب بـودم. یـک ماه وجهی نرسید. قرض کردیم و شهریه را دادیم. ماه دوم هم نرسید. باز قـرض کـردیم و شهریه را پرداخت کردیم. ماه سـوم هـم نـرسید. دیگر جرأت نـکردیم قـرض کنیم. طلبهها برای شـهریه در خـانه ما گرد آمدند. من گفتم که ندارم و بسیار بدهکار شدهام. طلاب نگران و ناراحت شـدند. آنها زیرلب میگفتند: در مدرسه امنیت نداریم؛ راهـی بـه وطنهایمان هـم نـداریم؛ ایـنجا نیز اگر خرجی نـداشته باشیم.. چنان سخن گفتند که من تحتتأثیر قرار گرفتم. گفتم: آقایان، تشریف ببرید. ان شـاء اللّه تا فردا برای شهریه کاری خـواهم کـرد. آنـان رفـتند. ولی تـا شب هرچه فـکر کـردم، راهی به ذهنم نرسید. خوابم نمیبرد. سحر برخاستم. تجدید وضو کردم. به حرم مطهر حضرت مـعصومه عـلیها السـّلام مشرف شدم و نماز خواندم. حرم بسیار خـلوت بـود. پس از بـه جـای آوردن نـماز صـبح و تعقیبات، درحالیکه منظره روز گذشته را به خاطر میآوردم، خود را به ضریح مطهر رساندم و با ناراحتی به حضرت گفتم: عمهجان! رسم نیست که عدهای از طلاب غریب در همسایگی شما از گـرسنگی جان دهند. اگر توان نداری، به برادر بزرگوارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام یا جدت امیرالمؤمنین علیه السّلام متوسل شو؛ خداحافظ. این را گفتم و با قهر و عصبانیت بـه خـانه رفتم.
بسیار افسرده خاطر بودم. منظره روز پیش پیوسته در برابرم آشکار بود. برخاستم قرآن را برداشتم بخوانم تا قدری آرامش یابم. [گویا فرمودند] به قدری ناراحت بودم که نتوانستم بخوانم. هوا تـاریک و روشـن بود که ناگهان در زدند. گفتم: بفرمایید. در باز شد. کربلایی محمد، خدمتکار کهنسال وارد شد و گفت: آقا، یک نفر با کلاه شاپو و چمدان پشت در اسـت و مـیگوید همین حال میخواهم خدمت آقـا مـشرف شوم.
وقت ندارم زمان دیگر بیایم. ترسیدم و گفتم نمیدانم آقا از حرم آمده یا نه. چه میفرمایید: گفتم بگو بیاید، اگرچه راحتم کند. کربلایی مـحمد بـرگشت. طولی نکشید که مـردی مـوقر با کلاه شاپو و چمدان وارد شد. سلام کرد. عذرخواهی کرد و گفت: ببخشید بیموقع شرفیاب شدم. چند لحظه پیش، که ماشین ما بالای گردنه رسید، نگاهم به گنبد حضرت معصومه (س) افتاد. نـاگهان بـه فکرم رسید که در مسافرت هر لحظه احتمال خطر است. اگر اتفاقی بیفتد و بمیرم، مالم تلف شود و دین خدا و امام (ع) بر گردنم بماند، چه خواهم کرد؟ [ظاهرا همان زمانی که آیه اللّه صدر در حـرم دعـا کرد، ایـن فکر به خاطر مرد خطور کرده بود] وقتی به قم رسیدیم، از راننده خواستم اندکی توقف کند تا مـسافران به زیارت بروند و من خدمت شما برسم. سپس اموالش را حساب کـرد و مـقدار قـابل توجهی بدهکار شد. در چمدان را بازکرد و به اندازهای پرداخت کرد که توانستم علاوه بر پرداخت قرضها و شهریهی آن مـاه، [ظـاهرا فرمود] تا یک سال از همان وجوه، شهریه پرداخت کنم. بعد از این جریان، به زیـارت حـضرت مـعصومه (س) رفتم و سپاسگزاری کردم».
نیز از مرحوم شیخ محمد شریف رازی نقل شده است که «درست به خـاطر دارم که روز شنبه برابر با ۱۹ ربیع الثانی سال ۱۳۷۳ قمری بود که به منزل آیـتاللّه حاج شیخ عبدالنـبی عـراقی رفتم. ایشان در تعبیر خواب مهارتی بسیار داشت و به این امتیاز معروف بود. به هنگام ورود من بود که حجت الاسلام آقای میرزا محمد همدانی از بیت ایشان خارج شدند. هنگامی که به مـحضر آیتاللّه شرفیاب شدم فرمودند:
آقا شیخ محمد را دیدی؟
گفتم آری؛ مطلبی داشت؟
فرمودند خواب عجیبی دیده بود. گفتم تعبیر آن برای شما روشن است؛ چه خوابی دیده بود؟ فرمودند ایشان میگوید که شب گذشته در خواب دیدم کـه بـه حرم دخت گرانمایه حضرت کاظم (ع) شرفیاب شده و از آنجا به مسجد بالاسر رفتم تا فاتحهای برای آیتاللّه حائری بخوانم که دیدم میان قبر مرحوم خوانساری و آیتاللّه حائری، همین جایی کـه الآن قـبر مرحوم آقای صدر است، قبری کندهاند و میگویند این قبر آیتاللّه صدر است! نشستم فاتحه بخوانم. دیدم هودجی از آسمان به زمین آمد و از میان آن یک بانوی متشخصهی مجلله بیرون آمـد و از عـقب او هم چند خانم دیگر. به طرف آن قبر آمدند. با خود گفتم حتما این زن حضرت فاطمه (ع) است. دیدم سر قبر آمد و فرمود: «این قبر صدر من است. صدر من هـم از دنـیا رفـت. خوب فرزندی بود.» شگفت اینکه مرحوم آیتاللّه عراقی هنوز درمورد ایـن خـواب سـخن میگفت که به ناگاه صدای بلندگوی حرم طنین افـکند و خـبر رحلت آیتاللّه آقای صدر (قدس) را اعلان کرد».
***
منبع: نشریه کتاب شیعه، شماره ۳، بهار و تابستان ۱۳۹۰
[نوشتار حاضر از سوی دفتر تاریخ شفاهی حوزه ویرایش شده است.]