اشاره
آیتالله سید محمد بحرالعلوم نجفی نوهی مرحوم آیتالله سید محمدمهدی بحرالعلوم و از جمله شاگران آیات سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی است. ایشان همراه آقایان محمدرضا مظفر و سید مرتضی عسکری نقشی عمده در تأسیس دانشکده فقه در نجف داشت و سالیانی طولانی مشغول فعالیت تبلیغی در انگلستان است. در مطلب زیر – که مصاحبهایست از سوی مجله حوزه با ایشان – به فرازهایی از زندگی و فعالیتهای علمی و تبلیغی این عالم شیعی نظر خواهیم افکند.

با تشکر از حضرتعالی که مصاحبه با مجله حوزه را پذیرفتید. لطفا شرح کوتاهی از زندگی علمی تحصیلی خود را بیان کنید.
الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سید الخلق اجمعین و علی آله الطیبین الطاهرین. اجازه بدهید قبل از هر چیز از حضور شما برادران محترم مجله حوزه تشکر کنم؛ مجله ای که حدود هشت سال است منتشر می شود چنانکه برخی از مجلدات آن را نگاه کرده ام مجله وزین و پرباری است .
بنده در سال ۱۳۴۷ ه.ق. در نجف اشرف متولد شدم. جد من سید محمدمهدی بحرالعلوم معروف است. ایشان در آخر قرن دوازدهم هم به نجف اشرف آمده اند. پدرم سیدعلی بحرالعلوم است .من به خاطر رشد و نمو در خانواده ای علمی علاقه به تحصیل علوم دینی پیدا کردم. در همان نجف به تحصیل علم مشغول شدم. سطح و خارج فقه و اصول را در محضر بزرگانی همچون: علامه سید محمدصادق بحرالعلوم، علامه شیخ علی قسام، آیتالله شیخ محمدرضا مظفر، آیتالله شیخ محمدتقی ایروانی، آیتالله سید محمدتقی حکیم، آیتالله سید صادق آلیاسین، آیتالله شیخ محمدامین زینالدین (ایشان در ادبیات صاحب فضل بود.) آیتالله شیخ حسین حلی، آیتالله سید محمدتقی بحرالعلوم (فقه ایشان بر اساس «بلغه الفقیه»، جد بزرگم سید محمد بحرالعلوم بود.)، آیتالله حکیم و آیتالله خویی فرا گرفتم، و مقداری از فلسفه را خدمت آیتالله شیخ محمدتقی صادق فراگرفتم .
آن زمان حوزه نجف خیلی پرشور و گرم بود. صحن مطهر حضرت امیر (ع) مملو بود از حلقات درس در زمینههای مختلف سطح و خارج. بنده از همان آغاز علاقهای خاص به تاریخ و ادبیات عرب داشتم از این روی در کنار اشتغال به دروس حوزوی به مطالعه تاریخ و ادبیات نیز اهتمام میورزیدم .
ازفعالیتهای سیاسی اجتماعی خود بگویید.
زمان تحصیلم در حقیقت زمان حوادث سیاسی در کشورهای اسلامی بود: انقلاب مصر و کانال سوئز، انقلاب عراق، قضیه نفت، مبارزات ملت ایران و .. در هر گوشهای از جهان اسلام هر از چند گاه حادثه مهم سیاسی رخ میداد و ذهن و فکر ما را به خود مشغول میداشت. من به سهم خودم نسبت به هیچ کدام از حوادث سیاسی بیتفاوت نبودم. در حد توان با قلم و زبان به بیان حقایق میپرداختم . همچنین عضو جمعیتی بودم که از گروههای علمی و ادبی که از کشورهای اسلامی و عربی به نجف میآمدند استقبال میکردیم .عضو جمعیت [منتدی النشر] نیز بودم. ریاست این جمعیت را مرحوم آیتالله محمدرضا مظفر به عهده داشت .
هدف از تشکیل این جمعیت چه بود و چه توفیقاتی به دست آورد.
هدف این بود که برنامهای بریزیم و بنایی را پایهگذاری کنیم که طلبه بتواند در کنار دروس حوزوی به علوم دیگر نیز آشنا شود تا ازاین طریق بتواند رسالتی را که در عصر حاضر بر عهده دارد به خوبی انجام دهد. زبان گویا داشته باشد برای بیان مطالب اصیل اسلامی به مقتضای عصر و زمان. زیرا عصر ما عصری است که عالم دین باید در دستی قلم توانا داشته باشد که فکر و اندیشه ناب اسلام را عرضه بکند و در دستی سلاح که در وقت لزوم به دفاع از اندیشه و عقیده خویش بپردازد. برای هدف یاد شده مرحوم مظفر دانشکده فقه را در نجف سال ۱۹۶۰ میلادی تاسیس کرد. با این که ازاعضای موسس بودیم برای تثبیت موقعیت دانشکده مرحوم مظفر فرمود: «باید خود شماها اولین فارغالتحصیلان این دانشکده باشید تا این که دیگران نیز ترغیب و تشویق به شرکت شوند.» ازاین روی ما در کلاسهای درس حاضر شدیم و دوره چهارساله را در آن دانشکده گذراندیم. اکنون از افتخارات من است که از آن دانشکده فارغالتحصیل شده ام .
مرحوم مظفر قصد داشت دانشکده را به دانشگاه تبدیل کند و آن را در جاهای دیگر نیز توسعه بدهد که متاسفانه موانعی به وجود آمد و موفق نشدیم. تنها توانستیم در بغداد دانشکدهای به نام دانشکده اصول دین تاسیس کنیم. مسئولیت این دانشکده را آیتالله سید مرتضی عسکری بر عهده داشت. من هم مدتی در رشته فقه تدریس میکردم .در این اندیشه بودیم که در کوفه دانشگاهی تاسیس کنیم. برنامهریزی کردیم و تا حدودی مقدمات کار را فراهم کرده بودیم. متاسفانه بعثیها به حکومت رسیدند و نهتنها آن را اجازه ندادند که دانشکده اصول دین بغداد را نیز تعطیل کردند و دانشکده فقه را در نجف تحت سیطره خود درآوردندy ولی در همان مدت کم تا حدودی آثار مثبت بر جای گذاشت .
فرمودید در تاسیس دانشکده به موانعی برخوردید. آیا این موانع با جو عمومی سنتی نجف در ارتباط بود؟
سوال بسیار دقیقی کردید. حقیقت این است که جو عمومی نجف همین بود که شما میگویید. در عین حال، در پس این جو حاکم، افراد و شخصیتهایی بودند که نیاز زمان را درک میکردند و ضرورت چنین برنامههایی را احساس کرده بودند. همین مسائل ما را مورد تشویق و ترغیب قرار میداد؛ از جمله این که مرحوم آیتالله العظمی آقای حکیم که انصافاً از کمکهای مادی و معنوی ایشان برخوردار بودیم، هم برای دانشکده نجف و هم برای بغداد و هم برای دانشگاه کوفه که بنا بود تاسیس شود ما را کمک کردند. علاوه بر این، ایشان از ما خواسته بودند تا در هر شهری از شهرهای شیعه عراق کتابخانهای تاسیس کنیم. در عراق اولین مرجع شیعه بود که نمایندگانی در شهرهای عراق تعیین کرده بود تا نیازهای فرهنگی آن جا را بر آورد کند و در جهت رفع آنها اقدام کند.
با این که بنده از خواص ایشان بودم و از خانواده علم و فضل نجف به شمار میآمدم و در این دانشکدهها هم تدریس داشتم و در راه گسترش آنها تلاش میکردم، یک بار هم به من نفرمود که رفتن به این گونه مراکز مناسب شان شما نیست؛ بلکه یک بار به خود من فرمود: «فرزندم لازم است مدرسه و آموزشگاه زبان تاسیس کنیم تا طلاب به فراگیری زبانهای خارجی بپردازند زیرا برای اعزام مبلغ به خارج شدیداً به چنین چیزی نیازمندیم. مرحوم آقای حکیم سعه فکری داشت. به عقیده من اگر پشتیبانی ایشان نبود معلوم نبود همین اندازه توفیقات را نیز بتوانیم حاصل کنیم .همین سعه فکری بود که زمینه را برای اعزام عده زیادی از طلاب آماده و مستعد نجف به خارج از عراق آماده کرد. آن هم با داشتن مدارک دکترا و علوم حوزوی قوی.
استاد بزرگ مرحوم مظفر فکر تجدیدنظر در متون درسی حوزه را داشت؛ زیرا ایشان می دید که طلبه بایستی برای تحصیل مقداری معلومات در فقه واصول مدت طولانی عمر خود را صرف کند. این به خاطر نقصی است که در متون درسی حوزه و بعض در شیوه تدریس وجود دارد. اساس اشکال به نظر من در این جاست که سیستم آموزشی حوزه تکهدفی است؛ به این معنی که در سیستم موجود طلبه از روز اول به یک چیزی میاندیشد و آن رسیدن به مقام اجتهاد و حتی مرجعیت است. لازمه چنین سیستمی این است که تمامی تلاشها صرف رسیدن به اجتهاد شود چیزی که خیلی از افراد در نیمه راه میمانند و یا وقتی به آن دست مییابند که یک سوم از عمر مفید خود را تنها در تعلم صرف کردهاند و هنگام ثمردهی بسیار اندک است.
درباره تالیفات و آثار قلمی خود و این که به چه انگیزه ای دستبهکار نوشتن شدید مقداری توضیح بدهید.
از الطاف الهی نسبت به بنده این است که در تالیف کتاب و نوشتن مقاله نسبتاً موفق بودهام و آثار زیادی دارم. با این که از زمان تاسیس مرکز اهل البیت در لندن بیشترین وقت من صرف کارهای تبلیغی غیر از کتابت می شود – به ویژه بعد از حوادث اخیر در عراق که گفتار و نوشتارم بیشتر حول و حوش مسائل سیاسی داخلی عراق است و افشای آنچه که بر این ملت مظلوم میرود -، در عین حال در نوشتن مقاله کتاب موفق بودهام .
اولین تالیف من کتابی بود به نام «اضواء علی قانون الشخصیه»؛ این کتاب ردیهای است بر قانون مساوات حقوق زن و مرد که در عهد عبدالکریم قاسم نوشته بودند. بنده این ردیه رابه صورت مستند به فقه مذاهب خمسه نوشته ام .کتاب دیگری که در همان زمان نوشتم درباره تاریخ زندگی کندی فیلسوف معروف است. به مناسبت هزاره این فیلسوف در بغداد کنگرهای برگزار شده بود که من این نوشته را برای آن کنگره فرستادم. چرا که در مقدمه از عبدالکریم قاسم تجلیل و ستایش نکرده بودم کتاب مرا از مسابقه حذف کردند؛ با این که به اعتراف جرائد آن وقت از بهترین کتابهایی بود که درباره کندی نوشته شده بود. در زمینههای تاریخ، ادبیات، سیاست و .. مقالههای متعددی نوشتهام که در جرائد و روزنامههای عربی آن وقت چاپ شد. افزون بر اینها، تالیفات و تحقیقات ]متعدد[ دیگری نیز دارم.
حضرتعالی فرمودید که در تاریخ وادبیات عرب زیاد مطالعه داشته اید. علت توجه شما به این دو موضوع چه بوده است؟
بنده معتقدم که طلبه متعهد اگر بخواهد مسوولیت خویش را در برابر مردم و جامعهاش به خوبی انجام بدهد، ابتدا باید درد جامعه خویش را بشناسد و بداند بر ملت و جامعه او چه میگذرد. برای این منظور آگاهی از تاریخ امری است ضروری. تاریخ اسلام و مسلمانان به صورت عام و تاریخ ملت و جامعه خود به صورت خاص . ثانیاً صرف آگاهی کافی نیست. در مرحله بعد باید بتواند آنها را با زبان فصیح و زبان قوم خویش اعم از نثر و نظم و خطابه بیان کند. این جاست که باید بر ادبیات قومی که رسالت آگاهاندن آنان را بر دوش دارد مسلط باشد. بر این اساس بنده احساس کردم باید تاریخ اسلام و ملت خودم را بدانم و بر ادبیات عرب در حد کافی مسلط بشوم. طبعاً باید آنها را جدای از علوم رایج حوزوی جستجو میکردم. دراین مدت طولانی که ملت ما با حکومتهای فاسد و ظالم در مبارزه بوده است توانستهام با استفاده از تاریخ و ادبیات آنان را در این مبارزه یاری کنم .به عنوان مثال، ما در عراق مدتهاست که مواجه با حکومتهای ظالم عبدالکریم قاسم، عارف و بعثیها هستیم و عده زیادی از مردم ما در رویارویی با این حکومتها گرفتار زندان، شکنجههای طاقتفرسا و شهادت شدهاند.
بنده به سهم خودم با استمداد از تاریخ و مجسم کردن زندگی مبارزاتی بزرگانی همچون حجربن عدی، میثم تمار و .. با نثر ادبی معاصر توانستم گامی در راه مقاوم کردن ملت مظلوم خودم در برابر فشارهای حاکم ظالم بردارم و با نشان دادن این اسوههای تاریخی تحمل مشکلات را در راه عقیده و آرمانهای اسلامی برای آنان تا حدودی آسان کنم. در همین راستا کتابی نوشتم در سیره پیامبر اکرم (ص) ولی نه مانند سیره ابن هشام؛ بلکه سعی کردهام در ضمن صحنههای مبارزاتی پیامبر (ص) واصحاب گرامی آن حضرت را ترسیم کنم .
بنابراین اگر کسی خواسته باشد در راه مبارزه قرار بگیرد – که طلبه و اهل علم ناگزیر از آن است – باید نسبت به تاریخ و ادبیات آن قومی که رسالت هدایت آنان را بر دوش دارد به خوبی آگاه باشد. البته یادآوری تاریخ وادبیات به این معنی نیست که دانستن همین دو کافی است؛ خیر. امروز علاوه بر تاریخ وادبیات گاهی از علومی که به نحوی در بهتر فهمیدن مسائل اسلام و پاسخگویی به شبهات دخالت دارد باید بداند. علوم حوزوی – فقه، اصول، کلام، فلسفه رائج و.. – پایه و اساس هستند ولی کافی نیستند. حتماً باید به معلومات جنبی دیگر که اکنون در حوزهها رایج نیستند ولی لازم و ضروری هستند آگاه بود.

درباره فعالیتهای تبلیغی خود در انگلستان توضیحاتی بفرمایید.
بنده در سال ۱۹۸۰ میلادی به لندن رفتم و از آن زمان تا به حال به کارهای تبلیغی اشتغال دارم. از همان ابتدا بیشترین تلاش خود را صرف نیروهای مسلمان به ویژه مسلمانان عراقی و دادن آموزشهای دینی و فرهنگی به آنان کردم. در همین راستا در سال ۱۴۱۲ ه.ق. موفق به تاسیس مرکز اهل بیت (ع) شدم. این مرکز علاوه بر این که محل مراجعه مردم و پاسخگویی به مسائل شرعی آنان است، محل برگزاری مجالس به مناسبتهای مذهبی، سیاسی و تاریخی نیز هست. همچنین هر هفته، روزهای یکشنبه درسهای متنوع در زمینههای تاریخی، سیاسی، ادبی و .. تدریس میشود و عدهای در آن شرکت میکنند. در این مرکز مدرسهای وجود دارد برای آموزش زبان عربی و قرآن به کودکان مسلمان. این برنامه در روزهای یکشنبه و دوشنبه اجرا میشود. جشنهای دینی و سیاسی نیز در مرکز برگزار میشود که اخیراً جشن بزرگی به مناسبت سالگرد قیام مردم عراق در آنجا برگزار شد.
حضرتعالی مدت مدیدی است که در خارج از کشور به امر تبلیغ اشتغال دارید. لطفاً از نیازهای فعلی و مقدمات لازم برای رفع آنها صحبت کنید.
در انگلستان تمامی مبلغان ما در حدود بیست نفر هستند و حال آن که نیاز خیلی بیشتر از اینهاست. دنیای خارج امروز به عالمانی نیاز دارد که با فراگیری مقدار لازم از فقه و اصول، شناخت جامع از اسلام، آگاهی از دانشهای مورد نیاز، تسلط بر زبان برای تبلیغ و معرفی اسلام و از همه مهمتر داشتن ایمان پولادین و قوی که بتوانند در برابر مشکلات استقامت کند زیرا همان طور که آمادگی برای شنیدن سخنان ما بسیاراست موانع و مشکلات هم بر سر راه فراوان است که تنها با ایمان قوی و همت بلند میتوان بر آنها فائق آمد.
حدود ۲۵ سال پیش با یکی از برادران روحانی از نجف به مصر رفتیم تا از برخی کتب خطی کتابخانه الازهر برای کتابخانه آیتالله حکیم نسخهبرداری کنیم. در آن وقت مسؤول جامعه الازهر شیخ احمد باقوری بود. به او گفتم :در کتابخانه الازهر کتابهای شیعه نیست .گفت: انتظار دارید که کتابهای مربوط به شما را تهیه بکنیم و به کتابخانه بیاوریم؟ این شما هستید که باید آثارتان را به این جا بفرستید تا ما هم آنها را در کتابخانه قرار بدهیم! بر همین اساس وقتی به نجف آمدیم کتابهایی خریدیم و فرستادیم . مقصود این است که این نمونه کوچکی از کار تبلیغی است.
بنابراین مساله تبلیغ را باید جدی بگیریم. باید مرکزی برای تربیت مبلغ اختصاص بدهیم و افراد مستعد را انتخاب کنیم و به مقتضای نیاز به تربیت آنان بپردازیم.

.مرحوم آیتالله محمدرضا مظفر برخی از کتب درسی حوزه را تغییر داد. هدف ایشان از این کار چه بود؟ آیا معتقد به تغییر در کل سیستم آموزشی حوزه بود؟
البته تغییر این متون بیشتر در ارتباط با همان دانشکده فقه بود، ولی به طور کلی استاد بزرگ مرحوم مظفر فکر تجدیدنظر در متون درسی حوزه را داشت؛ زیرا ایشان می دید که طلبه بایستی برای تحصیل مقداری معلومات در فقه واصول مدت طولانی عمر خود را صرف کند. این به خاطر نقصی است که در متون درسی حوزه و بعض در شیوه تدریس وجود دارد. اساس اشکال به نظر من در این جاست که سیستم آموزشی حوزه تکهدفی است؛ به این معنی که در سیستم موجود طلبه از روز اول به یک چیزی میاندیشد و آن رسیدن به مقام اجتهاد و حتی مرجعیت است. لازمه چنین سیستمی این است که تمامی تلاشها صرف رسیدن به اجتهاد شود چیزی که خیلی از افراد در نیمه راه میمانند و یا وقتی به آن دست مییابند که یک سوم از عمر مفید خود را تنها در تعلم صرف کردهاند و هنگام ثمردهی بسیار اندک است. اندیشه مرحوم مظفر این بود که طلبه و اهل علم مسؤولیت مهمتری دارد. آمدن او به حوزه تنها برای آموختن نیست، آموختن مقدمه است برای آگاه کردن دیگران. تفقه مقدمه است برای انذار.
براین اساس ایشان منطق مظفر را به جای حاشیه ملاعبدالله نوشت و اصول فقه را به جای کفایه زیرا معتقد بود کفایه را مرحوم آخوند برای متن درسی ننوشته بلکه برای آن دسته از افرادی که مدتی در اصول کار کردهاند و مطالعه داشتهاند و به درجه بالایی از معلومات رسیدهاند نوشته است تا به عنوان کتاب تحقیقی مطالعه و استنفاده کنند.
مرحوم شهید صدر هم نسبت به متون درسی حوزه همین عقیده را داشت. ازاین روی پس از مرحوم مظفر، ایشان حلقات اصول را نوشت که به عقیده من حلقات ایشان از اصول مرحوم مظفر واضحتر و منظم نوشته شده است. مرحوم مظفر شاگرد آقا ضیاء و شیخ محمدحسن بوده و تا حدودی اندیشههای فلسفی را دخالت داده است .
***
منبع: نشریه حوزه، شماره ۵۰ و ۵۱، خرداد و تیر ۱۳۷۱
[نوشتار حاضر از سوی دفتر تاریخ شفاهی حوزه ویرایش شده است.]