اشاره
اجاره نشین خیابان الامین اثری رمان گونه و دراماتیک اما کاملا مستند است. این کتاب به روایت زندگی جمال فیضاللهی اختصا دارد که کرامتی از حضرت رقیه (س) وی را متحول و مجاور حرم خویش میکند، و بعدها با شروع ناآرامیهای سوریه و ظهور داعش، وی جزء عضو هسته اولیه مدافعین حرم میشود. مطلب زیر به گزارش مشروح جلسه نقد و بررسی کتاب مذکور اختصاص دارد.
معرفی دفتر تاریخ شفاهی حوزه
در ابتدای نشست ابراهیم اکبری دیزگاه ضمن معرّفی منتقدان جلسه، دربارهی دفتر تاریخ شفاهی حوزه بیان کرد: «این دفتر در سال ۹۸ به همّت چند طلبه از حوزهی علمیّهی قم تأسیس شده و کار اصلیاش این است که روایاتی را که از حوزویان نقل یا تولید میشود، ساماندهی و بخشی از آنها را منتشر کند. برنامههای جانبی دیگری مانند راهاندازی سایت، انتشار و توزیع کتاب و سلسلهنشستهای نقد و بررسی کتاب نیز در دست انجام است.»
فروغی: کتاب نیازمند یک مقدمهی جدی است
حسین فروغی نیز با اشاره به کیفیّت پایین چاپ و طرح جلد کتاب، خاطرنشان کرد: «این کتاب یکی از بهترین آثار با موضوع جنگ داخلی سوریه است؛ غیر شعاری، بدون بزرگنمایی و استفاده از کلیشههای مذهبی. آن هم از زبان یک راوی بیطرف (یک قاچاقچی) که یک (دیگری) است با نگاه بدون قضاوت و پیشداوری.» سردبیر سایت تاریخ شفاهی حوزه ضمن قابل تشخیص خواندنِ تحوّل شخصیّت در اثر، با بیان مثالهایی، لحن راوی را در بخشهایی در تضاد با پیشینه و معلومات او دانست و افزود: «من فکر میکنم چنین روایتی نیازمند یک مقدّمهی جدّی است. مقدّمهی جدّی و علمی میتوانست برای مخاطب روشن کند که این روایت، مستند ولی بازنویسی و دراماتیزه شده است.» فروغی ادامه داد: «اگر خودم میخواستم این کتاب را بنویسم شخصیّت خودم را هم در آن دخیل میکردم و در یک رابطهی دیالکتیکوار با جمال، روایت را جلو میبردم. با این روش، میتوانستم جای تز و آنتیتز را عوض کنم؛ طوریکه بعد از مصاحبه دیگر نه من، من هستم، نه او، جمال. همچنین مونولوگهای ذهنی خودم را بر روایت بیان میکردم.» این منتقد ادبی اضافه کرد: «با اینکه تحوّل نهایی جمال عمیق نمیشود، در نهایت ارادهاش معطوف به خیر میشود. در این مسیر ممکن است گاهی زیگزاگ هم برود. اتّفاقاً بههمین دلیل، شخصیّت جمال برای من باورپذیر است. بیشتر آدمهای این قشر همینگونه رفتار میکنند: نه شبههشان عمیق است، نه بازگشتشان کامل.»
اسدی: این کتاب، تاریخ شفاهی نیست بلکه یک روایت ادبی است
مرتضی اسدی امّا مقدّمهی علمی برای این کتاب را غیرضروری دانست و متذّکر شد: «این اثر با اینکه بخشی از تاریخ را روایت میکند، تاریخ شفاهی یا یک اثر پژوهشی نیست، یک روایت ادبی است.» وی یادآور شد: «آقای عزّتیپاک داستاننویس است و مواجههی او با فضای خصوصی شخصیّت و تجربه کردن تجربیّات او، یک تجربهی شخصی است. از طرف دیگر استناد به گفتههای شخصیّت جمال ممکن است کاملاً مطابق با واقعیّت نباشد. ولی جلوتر که میرویم، واقعیّتهای تاریخی را در نقل روایت او مشاهده میکنیم.» این کارشناس حوزهی روایتشناسی با اشاره به تکبعدی بودن خاطرهنگاریهای شهدا در سالهای اخیر، خاطرنشان کرد: «شخصیّت اصلی این کتاب تابوها را شکسته و دارد به کارهای بدش اعتراف میکند؛ شبیه اعترافی که میان کاتولیکهای مسیحی رواج دارد. البتّه دلیل اعترافاتش این است که از گذشتهاش جدا شده و با توجّه به شرایط زیستی که داشته سنّت اعتراف را به روش خودش انجام میدهد.» اسدی ضمن اشاره به دوپارگی دیالوگهای محاورهای و کتابتی در برخی بخشهای کتاب، اضافه کرد: «در کل، رمان تعلیقهای خوبی دارد. روند دادن اطّلاعات و گرهگشایی ریتم مناسبی دارد و همهچیز یکجا بیان نمیشود.»
فیروزجایی: درونمایهی اثر، مهاجرت است
در ادامه، مهدی کرد فیروزجایی دربارهی اهمیّت مسئلهی خواب در این کتاب گفت: «در این کتاب دو خواب مهم داریم: یکی خواب برادر شهید است و دیگری خوابِ خود جمال است وقتی به سوریه میرود. در این خواب انذار و تبشیر هست؛ بهعنوان زمینهی ذهنی فردی که خواب میبیند. در واقع یکی از خوابها جمال را میبرد بهسمت سوریه و دیگری او را در سوریه ماندگار میکند.» این داستاننویس درونمایهی اثر را مهاجرت (ابتدا فیزیکی و بعد معنوی) دانست و با اشاره به آیهی ۹ سورهی توبه و روایتی از امام علی (ع) در اینباره تأکید کرد: «جمال بعد از دیدن خواب ایمان آورد، هجرت کرد و پس از آن جهاد کرد؛ هم با مال خودش، هم با جانش. جمال (بهخاطر نافرمانیاش از خدا) از خشم و غضب خدا به رحمت و بخشش او پناه برد.»
اکبری دیزگاه: «داعش از دلِ مردمِ بیآینده بیرون میآید؛ گروهی که از هیچکس فرمان نمیبرند و آیندهای هم برای خودشان نمیبینند، دقیقاً از دل شارع (الامین) بیرون میزنند؛ خیابان اجارهنشینی که نامش از امانت و امین بودن میآید ولی هیچگونه امنیّتی در آن وجود ندارد.»
فاضل: شخصیت اصلی کتاب، شخصیتی چند بعدی است
سپس حسین فاضل با ذکر مثال به فعّالیّتهای فرهنگی امریکا (انتشار کتاب و ساختن فیلم) دربارهی شرایط ناگوار افغانستان و عراق پیش از ورود به این کشورها اشاره کرد و افزود: «در این کتاب دیدگاه جدیدی از شرایط سوریه به تصویر کشیده شده؛ از نگاه شخصیّتی که قبل از شروع آشوبها در سوریه زندگی میکرده، ولی خودش سوری نیست (ایرانی است). نویسنده در چند جای کتاب تعمّداً سؤال «چرا ایران در سوریه حضور دارد؟» را میپرسد و به آن پاسخ میدهد.» فاضل خاطرنشان کرد: «ما در این کتاب با شخصیّتی چندبعدی روبهرو هستیم. وقتی متحوّل میشود، مذهبی است. از نظر اجتماعی با قاچاقچیها مراوده داشته. جاهایی نشان میدهد که با ادبیّات غریبه نیست. کمکهای انساندوستانه میکند. از نظر سیاسی هم نظریّات و پیشبینیهایی دارد.»
بیافرین: راوی در بعضی از روایتها، صداقت لازم را ندارد
در ادامه، علی بیافرین با جذّاب دانستن قصّهی کتاب، دربارهی شخصیّت اصلی بیان کرد: «به نظر میرسد راوی در بعضی از روایتهای خود صداقت لازم را ندارد. شخصیّت باید باورپذیر باشد. برای ساخته شدن چنین شخصیّتی لازم است فضاسازی انجام شود. این فضا برای ما ساخته نمیشود. به همین دلیل جلال تیپ است و به شخصیّت تبدیل نشده و تحوّلش هم باورپذیر نیست.» وی افزود: «شخصیّت جمال قبلاً سابقهی جبهه رفتن داشته و طبق گفتههای خودش در شهر زادگاهش پردهفروش موفّقی بوده، امّا در جریان تحوّل جمال فقط یک ابژه است و از خودش اختیاری ندارد. باید برای مخاطب ثابت شود که تحوّل مذهبی جمال بهسمت نور بوده یا نه. ما این نور را در رفتارهای نهایی شخصیّت نمیبینیم.»
اکبری دیزگاه: داعش از دل مردم بیآینده بیرون میآید
در ادامه، اکبری دیزگاه ضمن برشمردن پنج محور بحث خود دربارهی این کتاب، با اشاره به آیهی ۲۵۷ سورهی بقره دربارهی شخصیّت راوی بیان کرد: «ما با شخصیّتی مواجهایم که دارد اعتراف میکند؛ چون مصاحبهگر حضور ندارد و ما او را نمیبینیم. نه از او بازجویی میشود، نه با او گفتوگویی صورت میگیرد و نه از او گدایی میشود. این اعترافات متعلّق به شخصیّتی است که بهگفتهی خودش بهصراحت از ظلمت بهسوی نور حرکت کردهاست.» نویسندهی رمان (برکت) ضمن بیان قواعد شخصی جمال یادآور شد: «قاعده داشتن، باعث میشود آدمها نجات پیدا کنند. در جامعهای که جمال زندگی میکند نود و نه درصد آدمها (مذهبی و غیرمذهبی) هیچ قانونی ندارند.» نویسندهی رمان «شاهکشی» ضمن اشاره به نگاه مثبت جمال به زنها (جز زن مرندی)، گزارش و توصیفها از وضعیّت سوریه، حاکمیت و انسان سوری را دالّ مرکزی این کتاب دانست و خاطرنشان کرد: «اگر حاکم ملّت خودش را تحریم کند و آزادی را از آنها بگیرد، آنها را تربیت نکند و عزّتشان را از آنها بگیرد، ملّت تبدیل میشوند به یک ملّت پوک و توخالی. اگر اتّفاقی بر خلاف میلشان بیفتد این مردم کشور خودشان را ویران میکنند.» وی تأکید کرد: «این مسائل را شخصیّت جمال مستقیماً به ما نمیگوید، بلکه با گزارشهایی که از وضعیت محیط اطرافش میدهد، خود ما به این تحلیلها میرسیم؛ وقتی ملّتی به آینده امید نداشته باشد، تمام کارهای آنها بهخاطر نجات و منفعت شخصی خودشان است.»
اکبری دیزگاه همچنین روایتی را که جمال از داعش در این کتاب ارائه میدهد، نه تنها گزارشی از سوریه بلکه آیینهای مقابل همهی ما (مردم و حاکمیّت) دانست و یادآور شد: «داعش از دلِ مردمِ بیآینده بیرون میآید؛ گروهی که از هیچکس فرمان نمیبرند و آیندهای هم برای خودشان نمیبینند، دقیقاً از دل شارع (الامین) بیرون میزنند؛ خیابان اجارهنشینی که نامش از امانت و امین بودن میآید ولی هیچگونه امنیّتی در آن وجود ندارد.» این داستاننویس همچنین دربارهی ماهیّت جنگ گفت: «ماهیّت جنگ آدمها را وحشی میکند؛ بهخصوص در جنگ داخلی که همسایه به همسایه رحم نمیکند. وقتی دشمنی از خارج به کشور حمله میکند، تکلیف مشخّص است؛ یا پیروز میشوند یا شکست میخورند. در جنگ داخلی چه بکشی، چه کشته شوی، شکست و پیروزی در کار نیست. مسئله فقط تلف شدن آدمهاست.» این پژوهشگر حوزهی ادبیّات در ادامه بیان کرد: «نویسنده علیرغم توجّهی که به اقوام دارد، خیلی از ایرانیها حرف نمیزند. با ترکیهایها داد و ستد دارد و بیشتر مذّمتشان میکند تا تکریم. در سوریه اصلاً آدم خوب نمیبیند. از نظر او آدم خوب در دوردست وجود دارد، مثلاً در افغانستان. افغانها نه هممرز سوریه هستند نه مسئلهای در این کشور دارند. شاید پاکباختگی و همزبانی با افغانها باعث شده جمال این نظر را داشتهباشد.» این داستاننویس دربارهی نظر جمال دربارهی توبه بیان کرد: « جمال میگوید: (انسان با توبه، کاملاً پاک نمیشود. چون همیشه از گذشتهاش شرمگین است.) او با این شرم، میخواهد تاوان گناهان گذشتهاش را بپردازد، بههمین دلیل مدام خودش را دربارهی گذشتهاش مؤاخذه میکند.» وی تأکید کرد: «این موضوع بهلحاظ نشانهشناسی کاملاً قابل تأمّل است. جمال به شغل پردهدوزی برمیگردد که بهنوعی پوشاندن است. وقتی تصمیم میگیرد لباسها، فرشها و پردهها را رفو کند، بهتعبیری میخواهد گذشتهی خودش را رفو کند. این سیر شغلی هم میتواند نشاندهندهی گذار او از ظلمت بهسوی نور باشد.»
عزتیپاک: چیزی که کتاب کم دارد، خندههای جمال است
علیاصغر عزّتیپاک نیز در ابتدای سخنان خود گفت: «من با شخصیّت جمال فیضالّلهی حدود یازده ساعت و نیم مصاحبه ضبط کردم. من همهی این مصاحبه را پیاده کردم. بعد باید این روایت را قابل شنیدن میکردم. من چیزی به اصل روایت این آدم اضافه نکردم، فقط روایتها را مرتّب کردم، صحبتهای تکراری را حذف کردم و در نهایت به آن فرم مناسب دادم.» این داستاننویس با تشبیه بازنویسیاش به کار تدوینگر سینما ادامه داد: «چالش مهم من در بازنویسی روایت جمال این بود که نمیتوانستم حسّ و حال و هیجان او را در زمان روایت، به نوشتار تبدیل کنم. همسرم وقتی کتاب را خواند، گفت: «چیزی که این کتاب کم دارد، خندههای جمال است.» گاهی وحشتناکترین صحنهها را روایت میکرد و میخندید.» نویسندهی رمان «آواز بلند» دربارهی شخصیّت جمال گفت: «من میخواستم علاوه بر دیده شدن این آدم، وضعیّت اطرافش هم دیده شود و هشداری که ذیل این ماجراست درک شود وگرنه جمال دربارهی جنگ اصلاً ادّعایی ندارد.» این منتقد ادبی خاطرنشان کرد: «این کتاب، پژوهشی و دانشگاهی نیست. من داستان جمال را برای آدمهای شبیه به جمال تعریف کردم که میتوانند مثل او راه نور را انتخاب کنند. در این سطح، گمان میکنم به هدفم رسیدهام.» وی در پایان افزود: «متأسّفانه وضعیّت امروز جمال اصلاً خوب نیست؛ او امکانات لازم را برای درمان کامل و سریع خود در اختیار ندارد.»
***
متن کامل این جلسه در فایل زیر قابل دسترسی است: